راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۴۹ ب.ظ

✅ تعصب



فاشیست بودن یا ناسیونالیست بودن، کار دشواری نیست. کافی است چشم بر ارزش‌های انسانی ببندیم و کمی با حرف‌های کلی سرگرم بشویم. زبان خود را بهترین زبان دانستن و زبان دیگری را گوش‌ خراش خواندن، موسیقی قومی خود را سحرانگیز دانستن و موسیقی دیگری را سرسام آور خواندن، لباس محلی خود را زیبا نامیدن و لباس محلی دیگری را به تمسخر گرفتن، سنت‌های قبیله‌ای خود را ستودن و سنت‌های قبیله‌ای دیگری را ابلهانه خواندن ... و دردناک تر آن‌که آسیب دیدگان از ناسیونالیسم و قوم پرستی، خود به قوم پرستانی تندروتر بدل می‌شوند و این چنین، انسان به جای رهایی از چنگال تعصب و تلاش برای گسترش هم زیستی، تعصب بیشتر را به‌عنوان شیوه‌ نجات برمی‌گزیند.


📗 دوست بازیافته

📝 فرد اولمن 

ترجمه: مهدى سحابى

⬅️ فرهنگ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۴۹
راویان
سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۰۳ ب.ظ

✅ شهری بدین بزرگی


ای راندگان تربت و ای خواندگان غربت، و طوّافان بلاد و صرّافان عباد، و ناقدان نیک و بد و خازنان علم و خرد، ببخشایید بر کسی که بی عزیمت روزه دار است و بی مصیبت سوگوار. بدان خدایی که خبایای سرایر در زوایای ضمایر بداند و معمیّات نامسطور در شب دَیجور بخواند، که این مقام اختیاری نیست و این مقال جز اضطراری نه. وقت باشد که شیر شرزه از مردار طعمه سازد و باز سپید از فضلات شکنبه بسازد.

این چه کوزه های رنگین و آخُرهای سنگین است؟ صدفی بدین شگرفی و در وی درّی نه، شهری بدین بزرگی و در وی حرّی نه. دستارهای نغز و کلّه های بی مغز، رخسارهای رنگین و دل‌های سنگین.

آفرین بر شهری باد که معده در رسته‌ی او به آرزو نرود و در بازار او خیانت ترازو نبود، اثقال او به مثقال برنکشند و عیار او به معیار نسنجند. دست‌ها از بی کاستی، مکیال مقدّر است و زبان‌ها از راستی معیار معیّر. شمرده می‌ستانند و ناشمرده به سائل می‌رسانند، معدود می‌گیرند و نامعدود به عایل می‌دهند.

(آفرین بر شهری باد؛ خوشا بر چنین شهری که از گونه گونی و خوشمزگی میوه ها و خوراکیهای آن هیچکس، هرگز سیر نمی‌شود. در بازار آن خیانت و کاستی در ترازو و کم فروشی دیده نمی‌شود، متاع و کالاهای آن را- به جهت امانت فروشندگانش- هرگز دوباره نمی‌کشند و عیار طلای آن را -به جهت خالص بودنش- به محک نمی‌زنند و نمی‌سنجند. دست بازرگانان آن چنان پر و راست است که گویی به ترازو آن را کشیده اند و زبان‌ها چنان به راستگویی عادت دارند گویی معیاری‌ست که راستی ها را باید با آن بسنجند. چون می‌ستانند، درست و شمرده و معدود می‌گیرند، اما به هنگام بخشش، بی‌شمار و نا معدود به خواهندگان و نیازمندان می‌بخشند.)

سرایر؛ رازها
معمیّات؛ سخنان پوشیده
دَیجور؛ شب بسیار تاریک
شرزه؛ خشمگین غرّنده
معیّر؛ آن که عیار زر وسیم را معین کند
مکیال؛ ابزار سنجش، ترازو
مکاید؛ نیرنگ‌ها و خدعه ها
مقدّر؛ وزن کننده

📗 مقامات حمیدی
📝 قاضی حمیدالدین بلخی
تصحیح : رضا انزابی نژاد
⬅️#فرهنگ

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۳
راویان
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ب.ظ

✅ عظمت تلاش فردوسى


اکنون دریابیم درجهٔ عرب مآبی ما در عصر #فردوسى، تا چه حد بوده است و کار عظیم و شگرف فردوسی را بیشتر ارج نهیم و پاسداری کنیم. در میان دوهزار و هفتصد نام که از دانشمندان نیشابور تا عصر فردوسی در این کتاب (تاریخ نیشابور) آمده‌است، درصد ناچیزی نامهای ایرانی است، بقیه همه عرب‌اند با کنیه های عربی و نسبت‌های، سُلَمی، و قریشی و ثقفی و شیبانی و تمیمی و ذُهَلی و قُشیری و خزاعی، ولی اکثریت این‌ها عرب واقعی نبوده‌اند، بلکه چون تَعرّب مد روز بوده‌است، عربی بالولاء، شده‌اند، یعنی مثل ایرانیهایی که در آمریکا اسم ایرانی‌شان را به جیمز و جونز و هَری و امثال آن عوض می‌کنند، اینها هم خودشان را عرب مآب کرده‌اند. حتی بعضی اسمشان را که امید یا امیدوار بود به عربی ترجمه کردند و شدند: رجاء. آخر چگونه می‌توان تصور کرد که حدود دوهزار و پانصد دانشمند در فاصلهٔ 100 تا 400 هجرى در نیشابور ظهور کنند و همه فقط از قبایل مهاجر عرب باشند. این آقایانِ مهاجرین چرا در سرزمینِ خودشان دانشمند نمی‌شدند؟

درجهٔ عرب مآبی جامعه ایرانی را در عصر ظهور شاهنامه بخوبی احساس می‌کنید و درمی‌یابید که فردوسی درچه لحظهٔ حساس و خطیری دست به کار سرودن شاهنامه زده‌است. در لحظه‌ای که مردم فارسی زبان، فارسی سخن گفتن با کسی را که عربی هم می‌توانسته است سخن بگوید، به نوعی حرام می‌دانسته‌اند، یعنی فارسی سخن گفتن، به هنگام ضرورت و در وقتی که طرف مطلقاً عربی ندانسته باشد، می‌تواند جواز شرعی پیدا کند وگرنه گناه است و درین باب حدیثی نیز از رسول (ص) نقل کرده‌اند و برساخته‌اند! در چنین جامعه‌ای که همه از دانشمند گرفته تا گارگر سفال ساز نامشان و گفتارشان و کنیه شان و نسبت‌شان عربی است و کوچکترین نشانه‌ای از ایرانی بودن در وجود آنان باقی نمانده‌است. توجه داشته باشید که مسلمان شدن چیزی است عرب مآب شدن چیزی دیگر!
و یکی از ساده ترین موارد آن کشف یک نکته عمیق اجتماعی است که از درون آن ساختار ذهنی جامعه را می‌توان درآورد. و آن این نکته است که جامعهٔ ایرانی عصرِ اسلامی، جامعه ای است که در آن ولایت عاطفه بر عقل سیطره دارد و نظام خردگرایی قربانی احساسات و عواطف است.

🔸کلمة بالفارسیة ممّن یُحسن العربیة لمن یُحسِنُها خطیئة / یعنی هرکه در زبان عربی تواناست، با کسی که عربی را درمی‌یابد، اگر بفارسی سخن گوید، مرتکب گناه شده است. حماسة الظُرَفاء عبدلکانی
«برگرفته از مقدمه دکتر محمدرضا #شفیعى_کدکنى در تصحیح کتاب تاریخ نیشابور»

📗 تاریخ نیشابور / ص 16 و 51
📝 ابوعبدالله حاکم نیشابورى
⬅️#فرهنگ #تاریخ


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۸
راویان
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ب.ظ

✅ نبی‌السارقین!


این نامه‌ایست از جانب پیغمبر دزدان بسوی خلفاء امتان آن، عالی‌جاهان سرقت. بارى، چون به تبلیغ رسالت و هدایت امت، به مضمون؛ ما علی‌الرسول الاالبلاغ، گمراهان را چراغ است. پس از بعثت نبوت که با وجود حدیث صریح، لا نبیّ بعدی، ما را بادهٔ رسالت نوشانده و خلعت پیغمبری دزدان جهان را پوشانیده، که از خاور تا باختر، همه جا زیر چماق و سایهٔ ششپر ما باشد، یعنی مخالفین شریعت غرّا و معاندین طریقت بیضا، که سارقان حقیقی و راهزنان تحقیقی‌اند، این حضرت را امت و در جرگهٔ اهل سرقت باشند.

رُم (موی زهار) نتراشند، لب آب، بی طهارت از سوراخ پاچه ...شند، طهارت و غسل جنابت از گردن آنها ساقط باشد. خرقة السارقون السارقون، اولئک المقربون را از عهد طفلی بپوشند. شربت لوطو قبل ان ملوطو را پیش از تکلیف بنوشند. علماء امت ما رشوه را حلال و عشوه را اقبال دانند، و درس خودسازی و شرعی بازی را خدمت عالمی زرّاق و فاضلی سراق، درست بخوانند.

حمداً له ثمّ حمداً له، بلا اشتباه یک نفر اهل‌الله باقی نمانده است. همه از اهل سرقت، و یکسره این پیغامبر را امت شده‌اند. هیچ نعمتی را لذیذتر از مواظبت شریعت ما نمی‌دانند، و هیچ کتب درسی را غیر از کتاب ارشادالسارقین ما نمی‌خوانند.

زدن ساز، و ترک روزه و نماز، ریبت و غیبت، خیانت در امانت، ربا و زنا، کینه و عنا، دروغ و تهمت، حسد و لئامت، غمازی و عناد، نمّامی و فساد، تند خشمی و بدچشمی، نمک خوردن و نمک دان بردن، خلوت و جلوت دوتا بودن، به پیله و حیله مردم را ربودن، دام فریب در راه خلق نهادن، حلال خود را به قصد حسن جمال زن مردم ...دن، پردهٔ مردم را دریدن، در نماز قاطر خریدن، غیبت زندگان شنفتن، بد مردگان گفتن، امامت بی عدالت، ارشاد بی کرامت، ندیده بدِ کس گفتن، به سنگِ کم دادن و به سنگ زیاده گرفتن، ارشاد بی پیر، آب در شیر، ترقص کور، نمازِ بی حضور...
این همه از اهل سرقت‌اند و جناب جنابت مآب ما را امت.
ویل للمتمردین !

#محمدحسن_سیرجانى_قارانى / متوفى 1310 
📗 پیغمبر دزدان / ص 762
📝 باستانى پاریزى
⬅️ فرهنگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۲۰:۴۷
راویان
چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

✅ تظاهر دانایى


شما در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که کلمه نمی‌دانم و بلد نیستم کمتر از هر کلمه‌ی دیگری به گوشتان می‌خورد. چطور جماعتی تا قبل از این که بدانند که نمی‌دانند به دنبال دانستن خواهند رفت... مگر ممکن است؟
ظریفی از دوستان تعریف می‌کرد از بسیاری از آدم‌های تحصیل کرده دور و برم پرسیدم که جزایر لانگرهانس کجاست؟ گفت باور کردنی نبود. آن‌هایی که می‌دانستند که می‌گفتند ولی باقی به جز یکی دو نفر که گفتند نمی‌دانیم، همه سعی کردند از اقیانوس اطلس گرفته تا مدیترانه و دریای مانش این جزایر را یک جایی بگنجانند!

🔸جزایر لانگرهانس اصلاً در دریایی وجود ندارد و جزء اعضاء ترشحى لوزالمعده است.

📗 جامعه شناسى خودمانى
📝 حسن نراقى
📚 فرهنگ

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۵۱
راویان
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ب.ظ

✅ دختری که کتاب بخواند


با دخترى دوست شو که کتاب بخواند.
با دختری دوست شو که پولش را به جای لباس خرج کتاب کند.
دختری که لیست بلندی از کتاب‌ها را برای خواندن تهیه کرده‌است؛
دختری که کارت کتابخانه سال‌های کودکیش را هنوز با خود دارد.
دختری را پیدا کن که اهل خواندن باشد.
تشخیصش سخت نیست.
حتماً همیشه در کیفش کتابی برای خواندن دارد.
کسی که به کتابفروشی، عاشقانه نگاه کند.
و پس از یافتن کتابی که مدت‌ها در جستجویش بوده، اشک شوق در چشمانش حلقه زند.
کسی که بوی کاغذ کاهی یک کتاب قدیمی، برانگیخته‌اش کند.
با دختری دوست شو که اگر در کافه منتظرت ماند، انتظارش را با خواندن کتاب پر کند.
حتی اگر به دروغ، از خاطره مطالعه کتاب‌های بزرگی نام برد که هرگز نخوانده‌است، تشویقش کن. چرا که او لذت اغراق را در درک و فهم تجربه می‌کند و نه زیبایی.
با دختری زندگی کن که کتاب بخواند و برای تولدش و سالگرد آشنایی،
و همه‌ی اتفاق‌های خوب، به او کتاب هدیه بده.
به او نشان بده که «عشق به کلمات»را می‌فهمی و درک می‌کنی.
به او نشان بده که می‌فهمی که او فرق واقعیت و خیال را می‌فهمد.
به او، حتی اگر دروغ بگویی، دروغ‌ گفتن‌ات را درک می‌کند. او کتاب خوانده‌است.
او می‌داند که انسان‌ها فراتر از واژه‌ها هستند
و در رفتارشان، هزار انگیزه و ارزش و گریز ناگزیر پنهان است.
او لغزش و خطای تو را بهتر از دیگران درک خواهد کرد.
با او، حتی اگر خطا کنی، بهتر می‌فهمد.
او کتاب خوانده‌است و می‌داند که انسانها هرگز کامل نیستند.
در کنار او اگر شکست بخوری، او می‌فهمد.
او زیاد خوانده‌است و می‌داند که راه موفقیت،‌ با شکست سنگفرش شده.
او رویا پرداز نیست و با هر شکست، محکم‌تر از قبل کنارت می‌ماند
اگر با دختری دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
اگر دیدی نیمه شب، برخاسته و کتابی در دست، گریه می‌کند،در آغوشش بگیر.
برایش فنجانی چای بیاور. بگذار در دنیای خودش بماند.
با دختری زندگی کن که اهل خواندن باشد.
او برایت حرف‌های متفاوت خواهد زد.
و دنیایی متفاوت خواهد ساخت.
غم‌های عمیق و شادی‌های بزرگ هدیه خواهد آورد.
او برای فرزندانت نام‌هایی متفاوت و شگفت خواهد گذاشت.
او به آنها سلیقه‌ای متفاوت و متمایز هدیه خواهد کرد.
او می‌تواند برای فرزندانت تصویر زیبایی از دنیا بسازد؛ زیباتر از آنچه هست.
با دختری زندگی کن که اهل خواندن باشد.
چون تو لیاقت چنین دختری را داری.
تو لیاقت داری با کسی زندگی کنی که زندگیت را با تصویر‌های زیبا رنگ زند.
اگر چیزی فراتر از دنیا را می‌خواهی، با دختری زندگی کن که اهل خواندن باشد.
و چه بهتر که اهل نوشتن هم باشد…
Rosemarie Urquico / 
You should date a girl who read.
📝 رزماری اورکویکو / نویسنده فیلیپینی
🗂 ادبیات / ترجمه آزاد

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۸
راویان
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ

✅ فرهنگ ناب ایرانی


از تو کیفم دوهزارتومانی درآوردم و به راننده دادم. هشت هزار تومان پول داشتم، چهار تا دوهزارتومانی. 
راننده گفت: خرد بده خانوم. 
گفتم: خرد ندارم، هفت‌تیر پیاده می‌شم. 
گفت: نگه می‌دارم برو خرد کن بیار. 
گفتم: من نمی‌کنم این کارو آقا. 
گفت: یعنی چی. 
گفتم: وظیفه‌ی من نیست. 
گفت: خانوم وظیفه‌ شماست وقتی می‌خوای بیای سوار تاکسی بشی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. 
برنمی‌گشت نگاهم کند. 
گفتم: مجلس تصویب کرده؟‌ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی می‌شم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. 
 
بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت: به سلامت، نه خردتو خواستیم نه درشتتو. 
می‌خواست شرمنده‌ام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی می‌دید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمی‌شود و مسابقه را واگذار می‌کند؟‌ 
 
دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یک‌طرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیه‌ی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. 
شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همین‌طور دور می‌شد و بال‌بال می‌زد. 
فکر کنم راننده به این می‌اندیشید که: 
قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر ! . 
 
دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. 
زیر پل عابر پیاده‌ی هفت‌تیر بودم و مانده بودم چه کنم. 
چند نفر دوره‌ام کردند. 
 
یکی‌شان کتش را درآورد و گفت:
- خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. 
گفتم: نمی‌شه که آقا. 
یکی گفت: بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. 
مثل آتشی بودم که می‌خواستند با بیل خاموشم کنند. 
گفتم: نمی‌خوام آقا اگه می‌شه یه دربست بگیرید برم. 
هفت‌هشت نفری دورم جمع شده بودند و یکی‌دوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم می‌گرفتند. 
انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. 
گفتم: یعنی چی؟‌ از چی فیلم می‌گیری آقا؟ 
صدایی از پشت سرم گفت: همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت: بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسری‌ای چیزی بگیرم. 
کیسه پلاستیک دسته‌دار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. 
دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یک‌دفعه زیپ شلوارش در رفته یا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، یا تو یک جلسه‌ی رسمی آروغ بلندی زده.ووو........ 
  
تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشترو بیشتر شده بود! 
با خودم فکر میکردم که واقعا اینه فرهنگ ناب ایرانی؟
 
📝 رضا ضیایى / روزنامه نگار
🗂 تفکر

از طریق لینک ذیل مطالب متنوع تر را در کانال تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۵
راویان
يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۰ ق.ظ

‼️ فقط یک دقیقه !

فرض کنید که بتوانیم سن زمین را فشرده کنیم و هر صد میلیون سال آن را یک سال در نظر بگیریم !

در این صورت کره زمین مانند فردی ۴۶ ساله خواهد بود!

هیچ اطلاعی در مورد هفت سال اول این فرد وجود ندارد و درباره‌ی سال‌های میانی زندگی او نیز اطلاعات کم و بیش پراکنده‌ای داریم !

اما این را می‌دانیم که در سن ۴۲ سالگی، گیاهان و جنگلها پدیدار شده و شروع به رشد و نمو کرده‌اند اثری از دایناسورها و خزندگان عظیم‌الجثه تا همین یکسال پیش نبود !

یعنی زمین آنها را در سن ۴۵ سالگی به چشم خود دید و تقریبا ۸ ماه پیش پستانداران را به دنیا آورد. آخر هفته گذشته دوران یخ سراسر زمین رافرا گرفت.

انسان جدید فقط حدود ۴ ساعت روی زمین بوده و طی همین یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرده‌است !!!

بیش از یک دقیقه از عمر انقلاب صنعتی نمی‌گذرد و…

حالا ببینید انسان در این یک دقیقه چه بلائی بر سر این بیچاره‌ی ۴۶ ساله آورده‌است!!!

 

#تفکر

 

از طریق لینک ذیل مطالب متنوع تر را در کانال تلگرام دنبال کنید

🆔 @raviaan
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۳:۲۰
راویان