راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ نگارستان» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۰۹ ب.ظ

✅ روزگار فقد بوتاکس!


حکایت است که حق جل و علا به یکی از اجلّه‌ی صلحای بنی اسراییل وعده‌ی اجابت سه دعا فرمود. زوجه اش چون بر این مطلع شد آغاز وسوسه کرده، یکی از این سه دعا را در حق خود استدعا نمود. شوهرش گفت مطلوب تو چیست تا از خدای تعالی تمنا کنم؟ وی گفت که می‌خواهم زیباترین زنان بنی‌اسراییل باشم. زاهد دست به دعا برداشته آن را خواست حسب الموعود والمسئول!
جمال مرده اش را زندگی داد
رخش را طلعت فرخندگی داد
جوانی پیری اش را گشت هاله
پس از چل‌سالگی شد هژده ساله
چون در خود کمال حسن و جمال یافت به مقتضای؛
نکو رو تاب مستوری ندارد
ورش بندی ز روزن سر برآرد
آغاز جلوه کرده با بیگانگان آشنایی کرد. مرد عارف چون بر این دقیقه واقف شد غیرت کرده مراسم دعای بد که به موجب وعده‌ی کریمه رد نمی‌گشت در حق او بجای آورد و آن جمیله به یکباره سگی گشت و بنیاد نوحه کرد، برون آمدی از خانه و فریاد می‌کردی. اولادش چون بر این قضیه واقف گشتند بنیاد گریه و زاری کرده از والد ماجد خود دعای خیر در حق والده استدعا نمودند. پدر را بر حال ایشان ترحم آمده دعای دیگر که مانده بود در حق وی بکار برد. حاصل که به شومی آن میشومه هر سه دعای آن صالح ضایع شد.

📗 تاریخ نگارستان / ص 274
📝 احمدبن محمدغفارى کاشانى
تصحیح : مرتضى مدرس گیلانى
⬅️#حکایات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۰۹
راویان
سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۰ ب.ظ

✅ آزمایش میرداماد


میرمحمدباقر استرآبادى از دانشمندان عصر صفوی‌ست، در دانش و بینش روزگار خویش یگانه بود و در خصال پسندیده، مردانه، مشهور است در ایام جوانی در مدرسه ساکن بودی و دانش آموختی. روزی شمه‌ای از مرتبت و پاکی او به نزد پادشاه عصر گفتگویی شده بود. برای آزمایش وی دوشیزه‌ای را واداشتند که شب هنگام در فصل زمستان برود به مدرسه و میرداماد را بیازماید. او نیز خود را بیاراست، چون پاسی از شب بگذشت به مدرسه رفت و در حجرهٔ میرزا بکوفت. او بیرون آمد، گفت چه بوده؟ دخترک گفت: از کلبهٔ خویش دورافتاده و امشب به حجرهٔ تو پناه آورده‌ام. میر او را به درون حجره آورده، بستر خویش برای او افکنده و خود مشغول مطالعه و حاضرکردن درس خویش شد. آن دوشیزه خود را به بهانه هایی به میر نمودی و عشوه گری ساختی و به نکته گویی پرداختی. میر بدو مطلقاً توجه نکردی، هرگاه از این حرکت بی‌آرام شدی انگشتی از خود را فراز چراغ گرفتی و بسوزاندی تا مشغول خود شده باشد. همچنین تا پنج انگشت خویش بسوخت و از دوشیزه چشم دوخت. 
بامدادان که دخت پرده نشین چرخ آغاز عشوه گری نهاد و جهان را فروغ داد، دخترک از حجرهٔ وی بیرون آمد و واقعه را برای شاه بگفت. گویند شاه دختر خود را بدو داد و آوازهٔ پاکی میر به جهان افتاد و به #میرداماد مشهور و ملقب گشت.

📗 تاریخ نگارستان / ص 370
 📝 احمدبن محمدغفارى کاشانى
تصحیح : مرتضى مدرس گیلانى
⬅️ حکایات

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۰
راویان