راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طبقات ناصری» ثبت شده است

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۴۷ ب.ظ

✅ فروش عشق!


در نشاپور(نیشابور) شخصی بود از افاضل عصر، که او را محمود وراق (مرد بسیار درم و دینار) گفتندی، کنیزکی داشت بربطی در غایت لطف به کمال، حدیث جمال آن کنیزک و طبع راست و نظم او به سمع محمد طاهر رسیده بود، که خود غزل می‌گوید و می‌سازد و بربط می‌زند. به سبب این اوصاف دل محمد طاهر به وصل او میل می‌کرد و به کرات آن کنیزک را از محمود وراق درخواست کرد به بهاء تمام و به هیچ وجه میسر نمی‌شد، که محمود وراق به عشق آن کنیزک گرفتار بود، و این کنیزک را راتبه نام بود.
چون مدتی برآمد، و تمام اموال و ثروت محمود وراق به عشرت و بذل به آن کنیزک راتبه نام صرف شد، و هیچ باقی نماند. محمود وراق به خدمت امیر طاهر کس فرستاد، که عنایت فرمای و بیا که کنیزک به تو فروشم. چون این پیغام به محمد طاهر رسید ، بغایت شادمانه شد، و خرم گشت. بفرمود تا چهارده بدره سیم بیاوردند، و به خادم داد و خود برخاست و از راه حرم به خانه محمود آمد و چون بنشست، و سیم و زر در نظر محمود وراق نهاد. محمود وراق چون آن حال مشاهده کرد، راتبه را گفت: ای راتبه ! جامه در بر پوش و استعداد خدمت امیر کن! که تو را به وی فروشم. چون کنیزک آن سخن بشنید، گریه بر وی مستولی شد، چنانچه آواز او محمدطاهر شنید. محمود گفت ای راتبه ! موجب بکاء و تضرع چیست؟ گفت: یا مولای! هذا آخر امری و آخر امرک؟ آخر کار من و تو این بود، که در آخر کار مرا از خود جدا کنی؟ محمود گفت: این همه از عشق تو می‌کنم، که چون در دست من از مال چیزی باقی نماند تا تو آسوده باشی، تو را به حرم امیر می‌فرستم، که تا باقی عمر در راحت گذاری! کنیزک جواب داد: اگر برای من می‌کنی مکن! قبول کردم باقی عمر برای تو، مال به کسب آنچه لایق عورات باشد، از متاع و دامنی بافتن حاصل کنم و خود را و تو را بدارم. محمود وراق گفت: اگر چنین است من تو را آزاد کردم، و به زنی به نوزده دینار و نیم مهر عقد کردم.
چون محمدطاهر این مذاکره عشق وراق و کنیزک راتبه بشنید، برخاست و دست بدامن جامهٔ خود زد و گفت: هر چهارده بدره سیم شما راست، کل این مال شما را بخشیدم، باقی عمر در راحت بگذرانید، و بازگشت، و ذکر سخاوت او باقی ماند.

📗 طبقات ناصری / ج 1
📝 قاضی منهاج سراج
تصحیح : عبدالحی حبیبی

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۴۷
راویان
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۱ ب.ظ

✅ علت حمله چنگیزخان مغول به ایران


 عبرت‌های تاریخ 1️⃣
چنگیز در آغاز امر مطلقاً قصد حمله به بلاد اسلام نداشت و گویا می‌خواست فرمانروایی خود را به قسمتی از نواحی شرق آسیا محدود سازد و به همین جهت هنگامی که فرستادگان خوارزمشاه از خدمت او باز می‌گشتند به سلطان محمد پیام داد که «محمد خوارزمشاه را بگویید که من پادشاه آفتاب برآمدم و تو پادشاه آفتاب فرو شدن، میان ما عهد مودّت و محبت و صلح مستحکم باشد و از طرفین تجار و کاروان‌ها بیایند و بروند و ظرایف و بضاعت که در ولایت من باشد، برِ تو آرند و آنِ بلاد تو همین حکم را دارد».
اگر مردم مدبّری در آن هنگام بر ایران حکومت می‌کردند، مسلماً از چنین اندیشه ای استفاده می‌بردند و جلو یک فاجعه هولناک تاریخی را می‌گرفتند. لیکن متاسفانه دولت فاسد خوارزمشاهی با امرا و سپاهیان غارتگرِ قتّال خود و همچنین با فسادی که در خاندان سلطنتی آتسز وجود داشت، شایسته درک چنین موقع دشوار و مهمی نبود و حتی با خامکاری‌های خود چنگیز را وادار به حمله بر ممالکی که با آن همه خونریزی و غارت به چنگ آورده بود نمی‌کرد. و همان دستگاه است که خشم سرداری جبّار و بیابانی و خونریز و غارتگر و سفّاک را برانگیخت تا کرد آنچه کرد و شد آنچه شد!

میل چنگیز به ایجاد روابط تجاری میان ممالک خود و کشورهای ثروتمند اسلامی از اقدامات دیگر او از قبیل امن کردن راهها و گماشتن قرق چی در آنها و پذیرفتن بازرگانان اسلامی و خریداری اجناس آنها به بهای کافی و فرستادن هیاتی برای عقد معاهده دوستی نزد خوارزمشاه به نیکی برمی‌آید. گویا بعداز عقد این معاهده در سال 615 بود که چنگیز تحف و هدایایی برای سلطان محمد، و بازرگانانی با اموال فراوان به طرف ممالک اسلامی گسیل کرد.
قاضى منهاج سراج در باره ارسال هدایاى چنگیزی و اعزام قافله‌ی عظیم تجاری بجانب ممالک اسلامی گوید: «در میان تحف و هدایا که به نزدیک سلطان محمد خوارزمشاه فرستاد یک قطعه زر صامت بود چندانچه ( به اندازه ) گردن شتری و پانصد شتر از زر و نقره و حریر و قز خطایی و ترغو و قندز و سمور و ابریشم و ظرایف چین و طمغاج با بازرگانان خود روان کرد و بر بیشتر آن شتران زر و نقره بار بود. چون به اُترار وصول شد قدّر خانِ اُترار (یعنی امیر اُترار که در این هنگام اینالجق معروف به غایرخان از خویشاوندان مادری سلطان محمد خوارزمشاه بود) غدر کرد و از محمد خوارزمشاه اجازت خواست و جمله‌ی تجار و آیندگان و رُسُل را به طمع آن زر و نقره به قتل رسانید، چنانکه هیچیک از آنان خلاص نیافتند الّا یک شتربان که در حمام بود، در آنوقت از راه گلخن خود را برون انداخت و در محافظت خود حیل انگیخت و از راه بیابان ببلاد چین و طمغاج باز رفت و چنگیزخان را از کیفیت آن غدر اعلام داد».
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۵۱
راویان