راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات» ثبت شده است

پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۲ ب.ظ

✅ خطر ادبیات

🔺هر وقت نام و نوشته ای از صادق هدایت می‌بینم، ناخودآگاه علامت سؤالی در ذهنم پررنگ می‌شود. همیشه برایم سوال بوده که چرا نویسندگان که طبیعتاً جزو قشر فرهیخته هستند دست به خودکشی می‌زنند. وگرچه هیچگاه احساس خوشایندی نسبت به این طیف از نویسندگان و بطور عام تر کسانی که دست به خودکشی می‌زنند، نداشته ام و آن را نشانی از ضعف و ناشکیبایی آنان در صبر بر تحمل سختی‌ها و از همه مهمتر سستی ایمان میدانم ولی علت غایی آن برایم پنهان بود. بی تردید نظر سعید نفیسی که سالها با تنی چند از این جماعت شاعر و نویسنده خودکشان حشرو نشر و از نزدیک با خلق و خوی آنان و تا حدودی جزئیات زندگی‌شان آشنایی داشته، (شرح حال چهار تن را ذکر کرده) پاسخی است درخور تامل و اینک چندخطی از آن نوشتار.

✅ کسانی که با ادبیات خو می‌گیرند حساسیت مخصوصی پیدا می‌کنند، یا اگر بهتر بخواهید کسانی که حساسیت دارند دنبال ادب می‌روند. به همین جهت گاهی ادبیات خطری فراهم می‌کند. جنبه بدبینی در ادبیات همه جهان به مراتب بیش از جنبه خوش‌بینی آن است. این هم دلیل مسلمی دارد، همین حساسیت فوق العاده، شاعر و نویسنده را زود رنج، پر توقع و دشوارپسند می‌کند. تقریباً همیشه از اوضاع جهان ناراضی هستند و خواستار جهانِ موهومِ خیالی و مبهمی هستند که شاید هرگز در هیچ کشوری و در هیچ زمانی فراهم نشود.
آدمی زاده مخلوطی از محاسن و معایب است. شاعر و نویسنده، نمی‌دانم که چه می‌شود که محاسن را نمی‌بیند و معایب را درک می‌کنند، یا آنکه معایب را زودتر و بهتر می‌بینند و محاسن را فراموش می‌کنند، و گویا مصلحت خود را در آن می‌بینند که آن را نادیده بگیرند. من در میان شاعران و نویسندگان ایران بسیار از این مردمِ زود رنج پر توقع دیده‌ام. چند تن از ایشان که جوان تر بودند به اندازه‌ای در این خصلت زیاده روی کردند که سرانجام خود را کشتند.

من تا کنون هرگز نتوانسته ام به کسانی که خود را می‌کشند حق بدهم و ایشان را تبرئه کنم. اگر از این جهان بروند و دیگر آنچه را دل آزار است نبینند مگر یقین دارند در آن جهانی که هنوز هیچکس آن را ندیده و اگر دیده است به ما خبری نداده از این آزردگی ها معاف خواهند بود؟ سعدی بسیار خوب این نکته را بیان کرده است:
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
وآن را که خبر شد خبری باز نیامد
گویا اگر زنده بمانند باز امیدی هست که روزهای بهتر و خوش تری را دریابند. من اصلاً نمی‌توانم تصور این را بکنم که کسی امیدی به فردا نداشته باشد. کسی چه میداند فردا چه می‌شود؟ به قول ویکتورهوگو: «فردا در دست هیچکس نیست».
هر وقت یاد از این نویسندگان و شاعران جوان می‌کنم که خود را کشتند و از این زندگی که به جز آن چیزی و سهمی به آدمیزادگان نداده اند چشم پوشیده اند حالت رقت ترحم آمیزی به من دست می‌دهد. نمی‌دانم ایشان را بزرگ بدانم یا کوچک؟ ...این زندگی را ما به دست خود فراهم نکرده ایم و به ما داده اند، پس گویا حق نداشته باشیم چیزی را که به ما داده اند به دست خود و به میل خود از دست بدهیم. آن روزی که آن را از دست ما گرفتند چاره ای جز تسلیم و رضا نداریم. نیرویی هست که می‌آورد و همان نیرو هم می‌برد. چون در آوردن آن ما را اختیاری نیست در بردن هم نباید خود را مختار بدانیم. این ایراد اساسی است که به آن دوستانِ دوران جوانی که خود را کشته اند دارم، ولی این مانع نیست که ایشان را بزرگ ندانم و یادی با دریغ و درد و حسرت از ایشان نکنم.

📗 خاطرات ادبی، سیاسی، اجتماعى / ص 332
📝 سعید نفیسى
⬅️ #ادبیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۲
راویان
سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ب.ظ

✅ تئورى معروف


یه تئوری خیلی معروف می‌گه هر وقت یه کسی کشف کنه که جهان دقیقاً برای چی به وجود اومده و به چه دردی می‌خوره، این جهان در همون لحظه ناپدید می‌شه و جای خودش رو می‌ده به یه جهان نویی که از جهان قبلی پیچیده‌تر و عجیب‌ و غریب‌تره.

یه تئوری دیگه می‌گه که این اتفاق قبلاً افتاده!

📗 رستوران آخر جهان
📝 داگلاس آدامز / ترجمه : آرش سرکوهى
⬅️#ادبیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۵
راویان
سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۳۴ ب.ظ

✅ هنر نـویسندگی


می‌گویند قائم مقام فراهانی هنر خود را در نویسندگی، تنها در دو سطر خلاصه کرده، آنجا که همه بقولات را در آن نام برده، برای کسی گندم حواله کرده بوده، شاهکار خلاصه نویسی و مرصع نویسی است، حواله خطاب به انباردار است:
«...انبار پناها، ارزنی آمد مرجمک نام، نخودش آمد، ماش فرستادیم، برنجش میاور، گندمش ده، که جو به کار است».

1. یعنی اگر زنی آمد.
2. مرجمک به معنای عدس، البته در اینجا اسم زن است.
3. نه خودش ...
4. ماش فرستادیم : ما او را فرستادیم
5. به رنجش میاور : اذیتش نکن
6. گندم و جو لازم است.

📗 نون جو و دوغ گو / ص 9
📝 باستانى پاریزى
⬅️#ادبیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۳۴
راویان
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ب.ظ

✅ حکایت "ویرگول"

 
گفته‌اند که وقتی، یکی از افسران جوان گارد نیکلای اول امپراتور روسیه به گناهی متهم شد و خشم امپراتور را چنان برانگیخت که فرمان داد تا بی درنگ به دوردست ترین نقاط سیبری تبعیدش کنند.

یاران او کمر به نجاتش بستند و به هر وسیله تشبث جستند؛ چنان که شهبانو را برانگیختند تا نامه ای به امپراتور نوشت و شفاعت او کرد تا از تبعیدش درگذرد.

امپراتور شفاعت شهبانو را نپذیرفت و به دبیر خود گفت تا در گوشۀ همان نامه تصمیم قاطع او را به لزوم تبعید افسر گناهکار، یادداشت کند:

بخشش لازم نیست ، به سیبری تبعید شود .

دبیر که خود از یاران متهم بود فرمان امپراتور را، هم بدان گونه که از او شنیده بود به گوشۀ نامه نوشت. اما حیله اى در کار کرد تا افسر نگون بخت از خشم امپراتور رهائی یافت.

در فرمان امپراتور، تنها جای ویرگولی را تغییر داده آن را چنین نوشته بود:

بخشش ، لازم نیست به سیبری تبعید شود !

📗 نام ها و نشانه ها در دستور زبان فارسی
📝 احمد شاملو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۱۹
راویان
جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ب.ظ

✅ کدام یک؟


دختری زیبا و لاغر بود؛ رنگ پوستش به رنگ نان و چشمانش مانند دو دانه بادام سبز... موهایش سیاه و بلند، که تا کمرش می‌رسید. بوی شرق از او می‌تراوید. می‌توانست بولیویایی و یا فیلیپینی باشد. لباسش، نشان دهنده ذوق و سلیقه موقر. ژاکت کتان سفید، بلوز ابریشم با رنگ‌های بسیار شفاف و گل‌دار. شلوار از جنس کتان و کفشی با خط‌های طویل و رنگ گل‌های بوگامبیلیا. هنگامی که او را در صف بالا رفتن به هواپیمای نیویورک در فرودگاه شارل دوگل در پاریس دیدم، فکر کردم: «این زیباترین زنی است که در همه عمرم دیده‌ام». به او راه دادم و به شماره صندلی‌ام بر روی بلیط خیره ماندم. وقتی که به صندلی تخصیص داده شده‌ام رسیدم، او را در صندلی کنار خود دیدم. با نفس‌های بریده از خودم پرسیدم: «در این اتفاق، کدام یک از ما بدبخت‌تر است؟!».


📗 یادداشتهاى روزهای تنهایی

📝 گابریل گارسیا مارکز / ترجمه : محمدرضا راهور

📚 ادبیات



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۱۸
راویان
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ب.ظ

✅ دختری که کتاب بخواند


با دخترى دوست شو که کتاب بخواند.
با دختری دوست شو که پولش را به جای لباس خرج کتاب کند.
دختری که لیست بلندی از کتاب‌ها را برای خواندن تهیه کرده‌است؛
دختری که کارت کتابخانه سال‌های کودکیش را هنوز با خود دارد.
دختری را پیدا کن که اهل خواندن باشد.
تشخیصش سخت نیست.
حتماً همیشه در کیفش کتابی برای خواندن دارد.
کسی که به کتابفروشی، عاشقانه نگاه کند.
و پس از یافتن کتابی که مدت‌ها در جستجویش بوده، اشک شوق در چشمانش حلقه زند.
کسی که بوی کاغذ کاهی یک کتاب قدیمی، برانگیخته‌اش کند.
با دختری دوست شو که اگر در کافه منتظرت ماند، انتظارش را با خواندن کتاب پر کند.
حتی اگر به دروغ، از خاطره مطالعه کتاب‌های بزرگی نام برد که هرگز نخوانده‌است، تشویقش کن. چرا که او لذت اغراق را در درک و فهم تجربه می‌کند و نه زیبایی.
با دختری زندگی کن که کتاب بخواند و برای تولدش و سالگرد آشنایی،
و همه‌ی اتفاق‌های خوب، به او کتاب هدیه بده.
به او نشان بده که «عشق به کلمات»را می‌فهمی و درک می‌کنی.
به او نشان بده که می‌فهمی که او فرق واقعیت و خیال را می‌فهمد.
به او، حتی اگر دروغ بگویی، دروغ‌ گفتن‌ات را درک می‌کند. او کتاب خوانده‌است.
او می‌داند که انسان‌ها فراتر از واژه‌ها هستند
و در رفتارشان، هزار انگیزه و ارزش و گریز ناگزیر پنهان است.
او لغزش و خطای تو را بهتر از دیگران درک خواهد کرد.
با او، حتی اگر خطا کنی، بهتر می‌فهمد.
او کتاب خوانده‌است و می‌داند که انسانها هرگز کامل نیستند.
در کنار او اگر شکست بخوری، او می‌فهمد.
او زیاد خوانده‌است و می‌داند که راه موفقیت،‌ با شکست سنگفرش شده.
او رویا پرداز نیست و با هر شکست، محکم‌تر از قبل کنارت می‌ماند
اگر با دختری دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
اگر دیدی نیمه شب، برخاسته و کتابی در دست، گریه می‌کند،در آغوشش بگیر.
برایش فنجانی چای بیاور. بگذار در دنیای خودش بماند.
با دختری زندگی کن که اهل خواندن باشد.
او برایت حرف‌های متفاوت خواهد زد.
و دنیایی متفاوت خواهد ساخت.
غم‌های عمیق و شادی‌های بزرگ هدیه خواهد آورد.
او برای فرزندانت نام‌هایی متفاوت و شگفت خواهد گذاشت.
او به آنها سلیقه‌ای متفاوت و متمایز هدیه خواهد کرد.
او می‌تواند برای فرزندانت تصویر زیبایی از دنیا بسازد؛ زیباتر از آنچه هست.
با دختری زندگی کن که اهل خواندن باشد.
چون تو لیاقت چنین دختری را داری.
تو لیاقت داری با کسی زندگی کنی که زندگیت را با تصویر‌های زیبا رنگ زند.
اگر چیزی فراتر از دنیا را می‌خواهی، با دختری زندگی کن که اهل خواندن باشد.
و چه بهتر که اهل نوشتن هم باشد…
Rosemarie Urquico / 
You should date a girl who read.
📝 رزماری اورکویکو / نویسنده فیلیپینی
🗂 ادبیات / ترجمه آزاد

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۸
راویان
جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ب.ظ

✅ عشق، هست، چون نیست...!


عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می‌شود. می‌شوراند. منقلب می‌کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می‌دارد. می‌گریاند، می‌چزاند. می‌کوبد و می‌دواند. دیوانه به صحرا!

گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می‌جوشد، بی‌آنکه ردش را بشناسی. بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی...


📗 جای خالی سلوچ / ص 202
📝 محمود دولت آبادى
🗂 ادبیات

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در کانال تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۶
راویان
جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ب.ظ

✅ وجه تسمیه یک اصطلاح


اصطلاح "کج دار و مریز" یا به صورتی که بیشتر مردم فهم می‌کنند و می‌نویسند «کج دار و مریض» از جمله اصطلاحاتی است که توسط مردم به اشتباه به کار می‌رود. مردم آن رابا مریضی مرتبط می‌دانند. این اصطلاح در اصل کج دار و مریز است. به معنای اینکه ظرف را کج نگه دار و در عین حال مواظب باش که نریزد. بنابراین می‌بینید که نسبتی با مریضی ندارد. 

رفتــم بـه سـر تـربت شمس تبـریـــز
دیــدم دوهــــزار زنگیــــان خونــریـــز
هر یک به زبان حال با من می‌گفت
جامی که به دست توست کج‌ دار و مریز
#لاادرى

یارب توجمال آن مه مهرانگیز
آراسته‌ای به سنبل عنبر بیز
پس حکم همی کنی که در وی منگر
این حکم چنان بود که کج دار و مریز
#خیام

عبارت کج دار و مریض هم سنگ و هم معناى دست به عصا رفتن و کنایه از رفتار با احتیاط و مدارا با شرایط موجود و تحمل سختى، چونان نگه داشتن یک ظرف حاوى مایعات به صورت کج است . 

🗂 ضرب‌المثل

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در کانال تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۸
راویان
سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۸ ب.ظ

✅ پیوند عشق

جوانی را می‌شناختم که خود را کشت. نمی‌دانم غم عشقی بی‌مقدار او را بر آن داشته بود که گلوله‌ای در دل خویش جای دهد یا به وسوسه‌ ای ادبی تسلیم شده و به انتحاری خودنمایانه دست زده بود، اما به یاد دارم که در این جلوه‌ فروشی غم انگیز نه شرف بلکه نکبت یافتم. در برابر این سرنوشت حقیر یاد مرگی به راستی مردانه در ذهنم بیدار می‌شد. مرگ باغبانی که در حال احتضار به من گفت: "می‌دانید... گاه هنگام بیل زدن عرق می‌ریختم. درد روماتیسم پایم را می‌آزرد. و به این زندگی بردگی ناسزا می‌گفتم. اما امروز دلم می‌خواهد بیل بزنم. تمام زمین را برگردانم. بیل زدن به چشمم چه زیباست. انسان هنگام بیل زدن چه آزاد است" ...قطعه زمینی را آباد می‌کرد چنانکه سیاره ای را. او با همه‌ی مزرعه‌ها و درختهای روی زمین به پیوند عشق وابسته بود. او شریف و جسور بود. زیرا به نام آدم‌ ها علیه مرگ می‌جنگید...

📗 زمین انسان‌ها
📝 آنتوان دو سنت اگزوپری/ ترجمه‌ سروش حبیبی/ نشر نیلوفر
🗂 ادبیات

از طریق لینک ذیل مطالب متنوع تر را در کانال تلگرام دنبال کنید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۸
راویان
دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

✅ وجه تسمیه کرسی شعر یا ....؟

 
برخی از واژه ها گاهی آنقدر تغییر شکل می‌یابند که پیدا کردن ریشه آن مشکل و گاه غیر ممکن می‌شود 
یکی از این واژه ها " کرسی شعر " است.  
در سال‌های دور آن زمان که مردم نه برق داشتند و نه سرگرمی،  به ویژه در زمستانها با شب‌های طولانی، چاره‌ای نبود جز آنکه مردمان در ساعات اولیه شب با یک لامپا ( چراغ گردسوز) اتاق را روشن نگه داشته و زیر کرسی خود را گرم کنند. برای اینکه اهل خانه ( که معمولا از تعدادی زیادی فرزندان ریز و درشت تشکیل می‌شد ) حوصله‌شان سر نرود پدر خانواده ( که معمولا سطح سواد بالایی هم نداشت ) شعرهای ضربی می‌خواند و بقیه یا تکرار می‌کردند و یا به صورت بند گردان پاسخ می‌دادند. مثلا شعر معروف عمو سبزی فروش ... بعله .... سبزی کم فروش ... بعله ... ( الخ ) یکی از این اشعار بود. 
 این اشعار که بنیه ادبی محکمی نداشت به " کرسی شعر " معروف شده بود و هرگاه کسی مطلبی که بنا و بنیان محکمی نداشت بر زبان جاری می‌کرد آن را به کرسی شعر تشبیه می‌کردند. گرچه این واژه کم کم تغییر شکل عجیبی پیدا کرده که حتی نگارنده از نگارش آن شرم دارد اما جایگاه معنایی خود را تقریبا حفظ کرده و همچنان به عنوان سخن بیهوده بکار می رود !
 
🗂 ضرب‌المثل
 
 
از طریق لینک ذیل مطالب متنوع تر را در کانال تلگرام دنبال کنید.
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۸
راویان