يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۵۵ ب.ظ
✅ شرط بندى خواجهی لقمان حکیم
مردى از بنى اسراییل لقمان را به سى مثقال طلا خریده بود، و به جهت خواجه هیزم کشى مىکرد. روزی خواجه لقمان با یکی از هم نشینان نامناسب بر کنار رودی نرد میباخت بر آن قرار که هرکه مغلوب گردد، آب رود را به تمامه بیاشامد، یا نصف مال خود تسلیم حریف غالب نماید. اتفاقاً خواجه لقمان مغلوب گشت و خصم او را بر خوردن آب رود الزام نمود. خواجه بنابر عدم قدرت از آن امتناع نموده به تسلیم مال راضی شد، اما مهلتی از حریف طلبید که اگر جوابی با صواب عذری مسموع نگوید، از سر اموال بگذرد. و خصم مهلت داده خواجه به خانه آمد و آن شب را در بدترین حالی به روز آورد و بامدادان حضرت لقمان به دستور معهود پشتهٔ هیمه به خانه آورده به سلام خواجه شتافت و او را غمگین و آشفته و اندیشناک یافته، پرسید که موجب اندوه چیست؟ خواجه اندوهناک گشته از وی روی گردانید. لقمان سؤال را مکرر کرد و گفت در این وقت اعراض نمودن وجهی ندارد، چه میشاید که چارهٔ مهم به دست من باشد. و خواجه صورت واقعه را با لقمان گفته، حضرت حکمت مآبی فرمود که سهل است، با تو به کنار رود آیم و خصم را مغلوب گردانم.
و چون خصم به تقاضای مال آمد، لقمان گفت با تو به موضع معهود میرویم تا خواجه من آب رود را بیاشامد. و هرسه تن روان شده بعد از آنکه برآن محل رسیدند، لقمان از خصم پرسید که اگر خواجهٔ مرا تکلیف میکنی که آبی را که دیروز به وقت نرد باختن در این رود جاری بوده بخورد، تو آن آب را حاضر گردان تا حریف بر سر حرف رود. اگر میگویی که آبی که اکنون در میان دوکنار رود روانست میباید خورد، این آب را نگاهدار تا به موجب فرموده عمل نماید. و اگر مقصود شرب آبیست که بالاتر از این موضع است تو آن را محفوظ دار تا بدین آب مخلوط نگردد و خواجه به آشامیدن آن قیام نماید. و این معنی مقرر است که خواجه با تو شرط نکرده است که آبی که در این رود از اول دنیا تا آخر دنیا میآید بخورد. و خصم غالب از این کلمات متحیر مانده مغلوب شد و چندان جدل کردند که از دست ایشان خلاص یافت. و خواجه به شکرانهٔ این خدمت لقمان را آزاد کرد. و اول چیزی از عقل و حکمت او در میان مردم اشتهار یافت، این نکته بود.
📗 روضة الصفا / جلد 1 ص 390
📝 میرخواند / تصحیح : جمشید کیانفر
⬅️#حکایات