راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جوامع الحکایات» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۴ ب.ظ

✅ شمشیر و قلم


در ایام ملوک ماضى و سلاطین غابر، میان دبیرى و امیرى در نشستن منازعت افتاد، امیر گفت من زیر دست تو ننشینم از آنکه پادشاه مرا بیش حاجت است که بشما، و ولایت به شمشیر ستانده‌اند نه به قلم.
دبیر گفت: ما را بشما فضیلت است به چهار چیز. صاحب خبر آن ماجرا را بسمع سلطان رسانید، سلطان ایشانرا پیش خواند و دبیر را گفت که اصحاب سیف را بر ارباب قلم ترجیح است بدانچه اصحاب قلم خدمتگاران اصحاب سیف باشند و تو ارباب قلم را ترجیح می‌نهى بر اصحاب سیف، پس فضائل تقریر کن.
دبیر گفت: پادشاه در دولت و سلطنت باقى باد، شمشیر براى دشمنان باشد نه براى دوستان، و قلم هم براى نفع دوستان بکار آید و هم براى دفع دشمنان، و دیگر اصحاب سیف بسیار بر خداوندان خود خروج کرده‌اند، و ملک دارى مر ایشان را بر طغیان و عصیان باعث . و از اهل قلم هرگز مثل این حرکت صادر نشده، پس معلوم شد که اهل قلم ارباب وفا اند و اصحاب شمشیر ازین عارى و باطلند. و دیگر آنست که اصحاب قلم خزانهٔ دخل ملوک باشند و اصحاب شمشیر محل خرج و تا جمع نشود خرج نتوان کردن، پس به همه حال محل دخل عزیزتر باشد از محل خرج . و چهارم آنکه ارباب شمشیر جنگ دانند اما راى صائب ندارند، قهر خصمان و دفع متعدیان بر رأى صواب بیش از آن توان کرد که به مجرد قوت و شوکت .
پادشاه این فصل بشنید و بپسندید و دبیر را تشریف فرمود و امیر را دلخوش کرد و باز گردانید.

📗 جوامع الحکایات
📝 سدیدالدین محمدعوفى
⬅️ حکایات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۴
راویان
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ

✅ تعمیر کعبه

 
گویند: پیش از آنکه به محمد (ص) وحى آمد، دیوارهاى خانه کعبه از بالاى مردى کمتر بود، و سقف نداشت. و عرب مى‌خواستند که آن را عمارت کنند، فاما مى‌ترسیدند، که مقدمه آن عمارت هرآینه ویران کردن دیوارها خواست بود. و در اثناى آن احوال کشتى‌اى از آن بازرگانى بار به جده آورد و کشتى بشکست و تخته هاى آن را صاحب کشتى به مکیان داد. ایشان چون آن تخته‌ها بیافتند، استاد نجارى بود مصرى، که او در آن صنعت مهارتى کامل داشت. چون تخته بحاصل شد، اکابر قریش و اشراف عرب گفتند که: چون اسباب مهیاست، صواب آن باشد که این خانه را عمارت کنیم.
پس روى بدان مهم آوردند و عمارت آن را بر خود قسمت کردند. همه از ویران کردن آن مى‌ترسیدند و اندیشه مى‌کردند که نباید که بلایى نازل شود. پس ولیدبن مغیره پیش آمد و گفت: من ابتدا مى‌کنم به ویران کردن آن دیوار، اگر واقعه‌اى رسید، شما تعرض مرسانید و اگر من سلامت مانم، هرکس را در آن موضع خود به کار مشغول باید شد. پس مبتین (تبر آهنى، کلنگ) بر گرفت و گفت: خداوندا، مى دانى که این خرابى به جهت آبادانى است، وما از ویران کردن این جز خیر و صلاح نمى‌خواهیم.
پس کرانه هر رکن را ویران کرد، و مردمان آن شب انتظار مى‌کردند که بلایى به وى رسد، و چون او را ضررى نرسید، روز دیگر پگاه برخاست و در کار خود مشغول شد چندانکه دیوارهاى کعبه را خراب کردند و به اساس آن رسیدند. و اساس آن سنگهایى بود ستبر، بر مثال دندانها به هم پیوسته، گویند: یکى از قریش مبتین در میان دو سنگ زد و قوت کرد تا آن را قلع کند، جملهٔ مکه در لرزید. پس همان اساس را بگذاشتند و بر آنجا بنا آغاز کردند، چندانکه بنا به رکن یمانى رسانیدند و خواستند که حجرالاسود را در رکن یمانى نهند، میان قریش و سادات ایشان اختلافات افتاد، و هر کس خواست تا آن شرف، ایشان را باشد و سنگ او به جایگاه نهد و دست از کار بکشیدند و به شمشیر کردند و عزیمت مقاتلت و کارزار، مصمم کردند، و پنج روز در آن بودند.
پس، بعد از پنج روز در مسجد آمدند و با یکدیگر مشاورت پیوستند و امیّة بن مغیره آن روز پیرترین ایشان بود، گفت: اى جماعت قریش، اگر انصاف دهید، من این خصومت میان شما به قطع رسانم. گفتند: بفرماى! گفت: صلاح آن است که حکم کنید آن کس را که از در مسجد درآید، هر حکم که وى کند بدان رضا دهید. همه بدین متفق شدند. اول کسى که از در مسجد درآمد مصطفى (ص) بود. همه گفتند: محمد مردى امین است و راست کار و راست گفتار، همه به حکم وى راضى شدیم.
پس مهتر عالم بفرمود که گلیمى بیاوردند و بدست مبارک خود آن سنگ برداشت و در میان گلیم نهاد و چهار کس از اعیان قریش که با یکدیگر منازعت مى‌کردند بیامدند و چهار گوشهٔ گلیم بگرفتند و هر کس یک طرف آن را در هوا کردند و به جایگاه بنهادند و جامه از زیر آن بکشیدند و منازعت منقطع شد و حکم متابعت وى ایشان را لازم شد، و آن سعادت تا امروز هنوز باقى است.
 
📗 جوامع الحکایات
📝 سدیدالدین محمدعوفى
🗂 حکایات
 
راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۳
راویان