راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راویان» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۳ ب.ظ

✅ کتاب من


شبى بعد از عبادت و اوراد به خداوند سبحانه و تعالى شیخ #ابوالحسن_خرقانى مناجات کرد و گفت: خداوندا، فردای قیامت به وقت آنکه نامه اعمال هر یکی به دست دهند و کردار هر یکی بر ایشان نمایند. چون نوبت به من آید و فرصت یابم، من دانم که چه جواب معقول گویم!

پس در حال، به سرّش ندا آمد که یا ابالحسن، آنچه روز حشر خواهی گفتن، در این وقت بگو. گفت: خداوندا، چون مرا در رحم مادر بیافریدی در ظلمات عجزم بخوابانیدی، و چون در وجود آوردی معده گرسنه را با من همراه کردی تا چون در وجود آمدم از گرسنگی می‌گریستم، و چون مرا در گهواره نهادندی پنداشتم که فرج آمد، پس دست و پایم ببستند و خسته کردند، و چون عاقل و سخنگوی شدم گفتم بعدالیوم آسوده مانم، به معلمم دادند، به چوب ادب دمار از روزگارم برآوردند و از وی ترسان می‌بودم، و چون ازان درگذشتم شهوت بر من مسلط کردی تا از تیزی شهوت به چیزی دیگر نمی‌پرداختم، و چون از بیم زنا و عقوبت فساد زنی را در نکاح آوردم فرزندانم در وجود آوردی و شفقت ایشان در درونم گماشته، و در غم خورش و لباس ایشان عمرم ضایع کردی، و چون ازان درگذشتم پیری و ضعف بر من گماشته و درد اعضا بر من نهادی، و چون ازان درگذشتم گفتم مگر چون وفات من برسد بیاسایم به دست ملک الموت مرا گرفتار کردی تا به تیغ بی‌دریغ به صد سختی جان من قبض کرد، و چون ازان درگذشتم در لحدِ تاریکم نهادی و در آن تاریکی و عاجزی دو شخص مکرّم فرستادی که «خدای تو کیست و ملت تو چیست؟» و چون از آن جواب برستم از گورم برانگیختی، و در این وقت که حشر کردی در گرمای قیامت و جای حسرت و ندامت نامه‌ام به دست دادی که اقرأ کتابک!
خداوندا، کتاب من اینست که گفتم، این همه مانع من بود از اطاعت، و از برای چندین تعب و رنج شرطِ خدمت تو که خداوندی به جای نیاوردم، تو را از آمرزیدن و گناه عفو کردن مانع کیست؟ ندا آمد که ای ابوالحسن، تو را بیامرزیدم به فضل و کرم خود.

📗 احوال و اقوال خرقانى
📝 مجتبى مینوى
⬅️ عرفان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۳
راویان
سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۱۷ ق.ظ

✅ جزییات محرمانه از قرارداد خرید ایرباس!


1- خریدار حق تغییر چراغهای عقب هواپیمای A380 و فروش آنها تحت عنوان مدل B380، A390 ، و غیره را ندارد. 
2- تولید هرگونه وانت A380 ، A380 صندوق دار، و غیره ممنوع است. 
3- خریدار اجازه حذف بعضی آپشن های هواپیما مانند ترمز، پنجره های طبقه دوم، حمام و جکوزی طبقه دوم، آپشن های مربوط به اتوپایلوت و ... و فروختن هواپیما با قیمت کمتر به اشخاص حقیقی و حقوقی را ندارد. 
4- باز کردن کولر هواپیما و فروش مجدد آنها به شرکت هواپیمایی با قیمت بالاتر ممنوع است.
5- جدا کردن طبقه دوم هواپیما، اضافه کردن چرخ و بال به آن طبقه و فروش آن به عنوان هواپیمای مدل جدید ممنوع است. 
6- تمام قطعات و سیستمهای ایرباس توسط شرکت مربوطه قبلا طراحی و ساخته شده اند. 
خریدار اجازه ندارد هیچیک از اجزای هواپیما را بعنوان اختراع جدید وطنی!  در اداره ثبت اختراعات ثبت کند. 
بدیهی است که ثبت کل هواپیما بعنوان کشف جدید! هم ممنوع است. 
7- شرکت سازنده هیچگونه مسوولیتی را در قبال هرگونه دستکاری سیستم سوخت هواپیما از جمله دوگانه سوز کردن آن نمی‌پذیرد. 
8- تعویض موتور هواپیما و کارگذاشتن موتور توپولوف در بدنه A380 و فروش آن تحت عنوان مدل RD کاملا ممنوع است.
9- به همین منوال، تعبیه موتور A380 در بدنه توپولوف و فروش آن بعنوان توپولوف ایرباسی ممنوع است.

#طنز

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۱:۱۷
راویان
يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ

✅ سنگتراش ژاپنى


مردى همه روز از کوه سنگ می‌کند، کاری دشوار داشت، رنج فراوان می‌برد و مزد ناچیز می‌گرفت، از آن شغل جانفرسای ناخرسند بود، یکروز آهی کشید و گفت: پروردگارا چه می‌شد مرا توانگر می‌ساختی، تا بتوانم در تخت روان زیبا، زیر پرده‌های حریر سرخ بنشینم! فرشته از آسمان فرود آمد و به او گفت: آرزوی تو مستجاب شد! سنگتراش توانگر گشت و در تخت روان زیبا زیر پرده‌های حریر سرخ نشست، قضا را شهریار کشور از آنجا گذر کرد، سوارانی چند از پس و پیش گردونه‌اش در حرکت بودند، و چتری زرین سر تاجدارش را از گزند خورشید در امان می‌داشت، از تماشای موکب شاه در دل مرد توانگر آرزوی چتر زرین و گردونهٔ شاهی پدید آمد، باز آهی کشید و گفت: کاشکی که شاه بودم! باز فرشته از آسمان فرود آمد، که: آرزویت برآورده باد! شاه شد، سوارانی چند در پس وپیش گردونه‌اش در حرکت بودند و چتری زرین سر تاجدارش را از گزند خورشید در امان می‌داشت، اما زمین از تابش خورشید می‌گداخت، سبزه در چمن می‌سوخت، و روی شاه آزرده می‌شد. از نیروی مهر دیگ حسدش به جوش آمد، باز به حسرت آهی کشید که : ایکاش خورشید می‌شدم! فرشته از آسمان بزیر آمد که خورشید باش! 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۵
راویان
شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

✅ معمای قایق نجات


یک کشتی باری مسافربری در جایی کنار سواحل نیوفاندلاند بر اثر طوفان غرق شد. دو قایق نجات موفق شدند قبل از غرق شدن کشتی مسافران را از محل دور کنند. خیلی زود در یکی از قایق‌ها که جمعیت بیش از حدی در آن سوار شده بود، آب جمع شد. معاون اول ناخدا که مسئول هدایت قایق بود تشخیص داد که اگر بار قایق را کم نکنند غرق خواهند شد. نظر او این بود که تنها راه کم کردن بار آن است که تعدادی از مسافران را به دریا بیندازد. او استدلال کرد که سه خدمه کشتی برای گرداندن این قایق نجات بزرگ لازمند، زنان و کودکان را باید نجات دهیم و زوج ها را نباید از هم جدا کنیم. بقیه را می‌توانیم فدا کنیم. معاون ناخدا و خدمه سیزده نفر را به دریا انداختند. دیگر آب وارد قایق نمی‌شد و چند ساعت بعد سرنشینان نجات پیدا کردند. معاون ناخدا را بعدا محاکمه کردند و به جرم قتل‌های متعدد به زندان ابد محکوم کردند. آیا کار معاون ناخدا اخلاقا صحیح بود؟ 
سوال اصلی‌ای که معما پیش می‌کشد آن است که آیا اخلاقا صحیح است در شرایط اضطراری جان عده‌ای را برای نجات جان عده‌ای دیگر قربانی کنیم؟ 
معما سوال مرتبط و به همین اندازه دشوار دیگری را نیز پیش می‌کشد: اگر اساسا کسی در مواقع اضطراری حق داشته باشد در مورد جان افراد تصمیم بگیرد، آن فرد چه کسی است؟ معمای قایق نجات تجسم دشوارترین گونه معماست که انسان ناگزیر از مواجهه با آن است. ما موجودات محدودی هستیم با قدرت و دانش محدود، بنابراین گاه در موقعیتی که گزینه‌هایمان بسیار محدودند دچار بلاتکلیفی اخلاقی می‌شویم. در این مواقع هر انتخابی که بکنیم به نظر اشتباه می‌آید. نمی‌توانیم به نحوی معقول معمایی را که با آن مواجه شده‌ایم حل کنیم، اما با وجود این باید کاری کرد.

📗 اخلاق خلّاق
📝 دان مک نیون / ترجمه: ادیب فروتن
⬅️ فلسفه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۸:۳۹
راویان
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ

✅ سه سخن با سلیمان


آورده‌اند که سلیمان پیغمبر صلوات‌الله علیه، روزی برتخت شاهی نشسته بود و بساط نشاط گسترده، جوارح طیور در رستهٔ «والطیر صافات» استاده و طوایف خلایق سر بر خط «وهب لی ملکا» نهاده. عفاریت باد سیر آتش بار حلفهٔ انقیاد در گوش و شیاطین دریانورد خاکسار غاشیهٔ طوع بر دوش و باد شاد روان او برداشته و در هوا به شادی روان کرده، از اهوال مردن و حساب قیامت موعظتی می‌گفت: 
از بیم اجل یک تن دلشاد نخواهد رفت
یک بنده از این محنت آزاد نخواهد رفت
دی تخت سلیمان گر بر باد همی رفتی
کو تخت شهی کامروز، بر باد نخواهد رفت

آواز موعظت سلیمان علیه‌السلام به پیری دهقان رسید، بگریست و با خود گفت: اگر من سلیمان را دریافتمی سه سخن با وی بگفتمی. این سخن باد به گوش سلیمان رسانید، باد را بفرمود تا تخت ویرا بر زمین نهاد، دهقان را بخواند و گفت: آن سه سخن کدام است؟ گفت اول آنست که از شادی و لذت تو و محنت و زحمت من که دی بود، امروز تو را چه فایده و مرا چه زیان؟ گفت: صلوات‌الرحمن علیه و سلامه، هیچ فایده و زیانی نیست.
گفت: دوم چیست؟ گفت: آنکه چون من و تو بمیریم، نه تو پادشاهی با خود خواهی برد و نه من درویشی، گفت: راست می‌گویی.
گفت: سیم چیست؟ گفت: آنکه فردای قیامت که من و تو را به حسابگاه آرند، از من حساب نانی طلبند و از تو حساب جهانی. کدام یک آسانتر جواب گوییم؟ سلیمان فریاد برآورد، جبرئیل در رسید و گفت: ای گزیدهٔ ما! جزع مکن که ما حساب قیامت بر تو آسان کنیم.
درویش را به روز قیامت حساب نیست
با خویشتن چو مظلمهٔ کس نمی‌برد
سهل است کهنه ای، و جوینی حساب نیز
کز کسب خویش پوشد و از رنج خود خورد

📗 روضه خلد / باب اول
📝 مجد خوافى / تصحیح؛ حسین خدیوجم
📚 حکایات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۱
راویان
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

✅ سرمای پیرزن یا سرمای پیرزن کش!


بَردالعجوز یا سرماى پیرزن. در این باره سخنان گونه گونى است. از آنها اینکه؛ در عرب پیرزن پیشگویى سالخورده‏ اى بوده و قوم خود را از سرمایى خبر می‌داد که در روزهاى پایانى زمستان و آغاز بهار پیش خواهد آمد که چهارپایان را آسیب و گزند رساند. مردم به این سخن اعتنایى نکردند و امیدوار به فرا رسیدن بهار پشم گوسفندان را چیدند. چند روزى نگذشت که سرماى سختى افتاد و تمام کِشت و حیوانات شیرده را از میان برد. زان پس گفتند: این سرماى پیرزن است که همه را از آن بیم می‌داد.
بعضى نیز گفته‏ اند: پیرزنى بود در جاهلیت که هشت پسر داشت، از آنها خواست که براى او شویى بگیرند و بدان پاى فشرد پسران با خود ساختند و به رایزنى پرداختند و گفتند: اگر او را بکشیم، از دست کسانش نیاساییم، پس بهتر که او را وادار کنیم که هشت شب بیرون از سراى به سر آرد- شبى از براى هر یک- پس پیش مادر آمده گفتند: اگر پندارى که تو جوانسال هستى هشت شب به صحرا شو. اگر چنین کنى، براى تو همسرى پیدا می‌کنیم، مادر پیمان بست که چنان کند. همان شب- که هنگام زمستان و سرماى گزنده بود- برهنه به صحرا شد. بامدادان درآمد و گفت:
ایها بنیّ اننی لناکحة / و ان أبیتم اننی لجامحة / هان علیکم ما لقیت البارحة
یعنى: کنون اى پسران من، خموش باشید که من شوى خواهم کرد و اگر شما خوددارى کنید من سرکشى خواهم کرد، شما آنچه را که من دوش دیدم آسان می‌پندارید.
پسران گفتندش، تو را گزیرى نیست از این که هفت شب دیگر چنین کنى. پس مادر چنان کرد و در هفتمین شب مرد. عرب سرماى هشت روز را به آن پیرزن نسبت می‌دهند و نامهاى آنها چنین است: الصّنّ، الصّنّبر. و الوبر، و آمر و مؤتمر و معلّل و مطفى الجمر و مکفئ الظعن.

📗 ثمارالقلوب / ابومنصور ثعالبی / ص 66
📝 ترجمه / رضا انزابى نژاد
📚 اصطلاحات / ضرب المثل 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۰
راویان
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ب.ظ

✅ نبی‌السارقین!


این نامه‌ایست از جانب پیغمبر دزدان بسوی خلفاء امتان آن، عالی‌جاهان سرقت. بارى، چون به تبلیغ رسالت و هدایت امت، به مضمون؛ ما علی‌الرسول الاالبلاغ، گمراهان را چراغ است. پس از بعثت نبوت که با وجود حدیث صریح، لا نبیّ بعدی، ما را بادهٔ رسالت نوشانده و خلعت پیغمبری دزدان جهان را پوشانیده، که از خاور تا باختر، همه جا زیر چماق و سایهٔ ششپر ما باشد، یعنی مخالفین شریعت غرّا و معاندین طریقت بیضا، که سارقان حقیقی و راهزنان تحقیقی‌اند، این حضرت را امت و در جرگهٔ اهل سرقت باشند.

رُم (موی زهار) نتراشند، لب آب، بی طهارت از سوراخ پاچه ...شند، طهارت و غسل جنابت از گردن آنها ساقط باشد. خرقة السارقون السارقون، اولئک المقربون را از عهد طفلی بپوشند. شربت لوطو قبل ان ملوطو را پیش از تکلیف بنوشند. علماء امت ما رشوه را حلال و عشوه را اقبال دانند، و درس خودسازی و شرعی بازی را خدمت عالمی زرّاق و فاضلی سراق، درست بخوانند.

حمداً له ثمّ حمداً له، بلا اشتباه یک نفر اهل‌الله باقی نمانده است. همه از اهل سرقت، و یکسره این پیغامبر را امت شده‌اند. هیچ نعمتی را لذیذتر از مواظبت شریعت ما نمی‌دانند، و هیچ کتب درسی را غیر از کتاب ارشادالسارقین ما نمی‌خوانند.

زدن ساز، و ترک روزه و نماز، ریبت و غیبت، خیانت در امانت، ربا و زنا، کینه و عنا، دروغ و تهمت، حسد و لئامت، غمازی و عناد، نمّامی و فساد، تند خشمی و بدچشمی، نمک خوردن و نمک دان بردن، خلوت و جلوت دوتا بودن، به پیله و حیله مردم را ربودن، دام فریب در راه خلق نهادن، حلال خود را به قصد حسن جمال زن مردم ...دن، پردهٔ مردم را دریدن، در نماز قاطر خریدن، غیبت زندگان شنفتن، بد مردگان گفتن، امامت بی عدالت، ارشاد بی کرامت، ندیده بدِ کس گفتن، به سنگِ کم دادن و به سنگ زیاده گرفتن، ارشاد بی پیر، آب در شیر، ترقص کور، نمازِ بی حضور...
این همه از اهل سرقت‌اند و جناب جنابت مآب ما را امت.
ویل للمتمردین !

#محمدحسن_سیرجانى_قارانى / متوفى 1310 
📗 پیغمبر دزدان / ص 762
📝 باستانى پاریزى
⬅️ فرهنگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۲۰:۴۷
راویان
چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ

⛔️ این شعر از حافظ نیست !!


عشقت نه سرسریست که از دل بدر شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم
با شیر اندر آمد  و با جان بدر شود
دردیست درد عشق که اندر علاج آن
هر چند سعی بیش نمایی بتر شود
اینک یکی منم که درین شهر هر شبی
فریاد من ز ذروهٔ  افلاک بر شود
با انکه گر سرشک فشانم به زنده رود
کشت عراق جمله به یک روز تر شود
روزی به خرج غم نکند اشک من وفا
گر دستگیر دیده نه خون جگر شود
تلخ است پاسخ تو ولیکن مرا چه غم
با دست، بگذرد بلبانت شکر شود
منت خدای را که دل من نه زلف توست
تا هر نفس ببادی زیر و زبر شود
نتوان شناخت موی میانت ز موی زلف
گاهی که همچو حلقه بگردت کمر شود
یاد لب تو گر برود بر زبان کلک
گردد مدام شهد و قلم نیشکر شود
گل مشک ریز باشد اگر بوی زلف تو
یک شب بلطف همره باد سحر شود
دی در میان زلف بدیدم رخ نگار
بر هیأتی که عقده محیط قمر شود
گفتم که ابتدا کنم از بوسه؟ گفت نه
بگذار تا که ماه ز عقرب بدر شود
گفتم که چند گونه به پیشت بیان کنم
گر میل خاطر تو بفضل و هنر شود
گفت این چه عادتست که هر روز تا بشب
از هرزه گفتن تو مرا درد سر شود
فضل و هنر بتحفهٔ معشوق می‌بری
خود مرد کی بود که بدینگونه خر شود
زر باشد آنکه کار تو چون زر کند ولی
این هم بطالع تو همانا اگر شود
احوال بی نوایی بنده برین نسق
چندان بود که صدر جهان را خبر شود
جان جهان جهانِ کرم میر عزّ دین
کز بندگیش کار فلک معتبر شود . . .

#سعیدالدین هروى / متوفى 741
📗 تاریخ ادبیات در ایران / جلد 3.1 / ص 361
📝 ذبیح الله صفا

🔻#پى‌نوشت : این قصیده چنانچه در کتاب تاریخ ادبیات ایران آمده و در انتها نقطه چین گذاشته شده یقیناً ادامه داشته و بعلت طولانی بودن آن مؤلف از نشر کامل آن استنکاف نموده است. همچنین مرجع اصلی اشعار خواجه سعیدالدین هروی دو کتاب مونس الاحرار و خلاصة الاشعار قید گردیده که من نیز به آن‌ها دسترسی ندارم. ضمناً این شعر در فضای مجازی با نُه مصرع گلچین شده به اشتباه به حافظ منسوب شده و حتی بیت تخلص برای آن ساخته شده است! البته در دیوان حافظ اثری از این شعر نیست. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۳
راویان

اموجی ها روشی برای بیان و القای احساس در پیام های موبایل می‌باشند اما اگر در هنگام گزینش آنها دقت کافی را به خرج ندهیم، ممکن است دچار سوءتفاهماتی در ارتباطاتمان شویم. به خصوص اینکه اموجی ها هم اکنون در بسیاری از شبکه های اجتماعی نظیر فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام هم در دسترس کاربران قرار گرفته اند. پس آیا بهتر نیست پیش از استفاده ی یک اموجی به معنی واقعی آن پی ببریم تا سوء تفاهمی پیش نیاید؟ 

همچنین دیده شده‌است که افرادی نادانسته به غلط بسیاری از این اموجی‌ها و نشانه‌ها را سمبل و نمادی خاص معرفی نموده و یا با وارونه کردن آن درصدد اثبات توهمات خویش بوده‌اند. البته ناگفته نماند همچنان که صلیب ✝️ نماد مسیحیت است، نمادها و اموجی های دیگری نیز هستند که معرف و نماد ادیان دیگر است.
 
خوشبختانه سایتی به نام Whatmoji طراحی شده است که شامل اطلاعات کاملی از اموجی های موبایل می‌باشد. به کمک این وبسایت شما می‌توانید پیش از برداشت شخصی درباره ی یک اموجی دریافت شده و یا ارسال یک اموجی، از معنی واقعی آن مطمئن شوید. بدین منظور کافیست وارد سایت www.whatmoji.com شده و در فیلد متنی موجود در صفحه، اموجی موردنظر را تایپ کنید. پس از کلیک روی دکمه ی Identify Emoji ، اطلاعات اموجی مربوطه نمایش داده خواهد شد و معانی آن را در چندین عبارت مختلف مشاهده خواهید کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۰۶:۵۴
راویان
چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۱۶ ق.ظ

✅ کار دنیا به دست مست‌ها و فواحش افتاده...


در دنیا قحط‌الرجال شده... شما دورهٔ جوونی ما رو نگاه کنین؛ در آمریکا، روزولت؛ در انگلیس، چرچیل؛ در فرانسه، دوگل. با حالا مقایسه کنین... خیلی غم‌انگیزه، خیلی شرم‌آوره... یه جور بی عقلی، یه جور بی حیایی بر دنیا حکومت می‌کنه... این بی‌عقلی آدمو به وحشت می‌اندازه... من از نوجوونی از دو جور آدم می‌ترسیدم و تا می‌دیدمشون راهمو کج می‌کردم؛ یکی آدم مست بود و یکی هم این زنهایی که کنار خیابون می‌ایستادن... از مست پرهیز می‌کردم چون کنترل نداشت و هرکاری ازش برمی‌اومد، از اون زنها می‌ترسیدم چون با خودم می‌گفتم اگه بیان داد بزنند که فلان فلان شده پولِ منو بده، من چی‌کار کنم و چطوری توضیح بدم... حالا آخر عمری می‌بینم که کار دنیا به دست مست‌ها و فواحش افتاده... خیلی غم‌انگیزه!

گوی زمین به چنبر دیوانگان فتاد
کار جهان به کام دل نابکار شد
انجام کار غارت خونین باغ بود
بعد از هزار سال که گفتی بهار شد؟

« در صحبت سایه / گفت و گو با #هوشنگ_ابتهاج »

📗 پیر پرنیان اندیش / جلد 2
📝 میلاد عظیمى & عاطفه طیّه
📚 خاطرات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۶
راویان