شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۵۳ ب.ظ
✅ رضا ماکسیم
اگر پدرم به فردی قوی هیکل برای حمل مسلسل ماکسیم جدیدش محتاج نشده بود، شاید سلسلهی پهلوی به وجود نمیآمد. در حدود سال 1285، پدرم برای جنگ با ترکهای عثمانی، مسلسل آلمانی جدیدی به نام ماکسیم تهیه کرد. حمل این اسلحهی جدید، به فرد نیرومندی نیاز داشت. پدرم در بین محافظین، فرد درشت اندام قدبلند و بیسوادی به نام رضا داشت، که اهل روستای آلاشت واقع در شمال ایران بود. پدرم او را، که فردی اخمو، کم حرف و گوشه گیر و صریح اللهجه بود و قد یکصد و نود سانتی متریاش، باعث رعب دیگران میشد، برای این امر در نظر گرفت. ابتدا به او درجهی افسری داد و سپس وی را مسئول حمل و استفاده از مسلسل جدید کرد. از آن پس این غول شمالی را همقطارانش در گارد شازده، رضا ماکسیم صدا میزدند.
رضا پس از دریافت درجهی افسری، به خاطر شجاعت و صراحت و قاطعیت، به سرعت ترقی کرد. او چون دوست و محرم رازی نداشت، کم حرف و منزوی بود و کسی از افکار و آمال او اطلاعی نداشت.... با سرنگونی رژیم سلطنتی تزارها در روسیه و حاکمیت بلشویک ها در این کشور، موجی از اغتشاش و خشونت و هرج و مرج و سرانجام جنگ داخلی، روسیه را در کام خود فرو برده بود. دولت انگلیس از اوضاع به هم ریخته و نابسامان و نیز غیبت روسیه، شریک دیرین خود، استفاده کرد و تصمیم گرفت جای پای محکمی در ایران برای خود دست و پا کند. در عین حال سیاستمداران خبره بر این حقیقت واقف بودند که در ایران نیروهای مسلح تنها ضامن حفظ قدرت است و لذا ژنرال «ادموند آیرون ساید» را که به تازگی از نبرد با بلشویک های روسیه رها شده بود، به مأموریت ایران فرستادند و مسئول مطالعه و بررسی اوضاع داخلی ایران و یافتن چهرهای مناسب و دستنشانده در بین نظامیان و برکشیدن او کردند. وی پس از بررسی و مطالعهی احوال افسران قزاق، ویژگی های رضا را برای مقصودشان مناسب تشخیص داد و خطاب به مشاورش گفت: این همان فردی است که به دنبالش بودیم.
بدین ترتیب رضاخان به سرتیپی رسید و به فرماندهی هنگ قزاق منصوب شد. او بلافاصله به همراه سه هزار قزاق تحت امرش روانه تهران شد و صبح روز سوم اسفندماه 1299 شمسى، بدون آنکه با مقاومتى رو به رو شود، تهران را فتح و بلافاصله تمام اعضاى دولت را دستگیر و زندانى کرد. احمدشاه جوان وحشت زده وادار شد که او را به سمت فرمانده نیروهاى مسلح کشور و سید ضیاءالدین طباطبایى را که از همراهان رضاخان و فردى زیرک و فرصت طلب بود، به سمت رئیس الوزراى جدید بپذیرد. سید ضیا نمونه ابنالوقتی بود، چرا که در زمان انقلاب مشروطه، طرفدار سلطنت، در جنگ جهانی اول طرفدار آلمان و اکنون هوادار انگلیس شده بود!
وی در دوران صدارتاش، برای فریفتن عوام و در قالب و پوشش مبارزه با رشوه خواری، شروع به دستگیری رجال و سیاستمداران ثروتمند و متنفذ قاجار نمود. بیش از شصت تن از رجال و بزرگان قاجار دستگیر و زندانی شده بودند و همچنان در پی افراد دیگری از این خاندان بود، تا آنها را نیز محبوس کند.
دولت انگلستان از برخی اقدامات خودسرانه و نسنجیده و شتاب زدهی سید ضیاءالدین، به ویژه دستگیری رجال سیاسی و ثروتمندان قاجار، ناخشنود بود. رضاخان نیز که به زحمت میخواند و مینوشت و آن را در زمان خدمت در گارد پدرم آموخته بود، از کلمات و لغات و اصطلاحات این روزنامه نگار سابق سر در نمیآورد و از این که خود را زیر دست وی میدید، دلخوش نبود، اما چون از فن مملکت داری اطلاعی نداشت، به ناچار تحمل میکرد. ولی به محض آگاهی از نارضایتی دولت انگلیس از سید ضیاء، با اعمال فشار به وی، پس از صد روز، او را وادار به استعفا و راهی فلسطین تحت اشغال انگلیس کرد.
در سال 1302 شمسی، احمدشاه قاجار، به پیشنهاد مجلس، رضاخان را به عنوان رییس الوزرا انتخاب کرد و خود برای سفری بی بازگشت، به فرانسه رفت. دو سال پس از رفتن او، یعنی در سال 1304، مجلس به طرح انقراض سلطنت قاجار، که توسط نمایندگان طرفدار رضاخان پیشنهاد شده بود، رای موافق داد و تمام قدرت حکومتی را به رضاخان تفویض کرد. فقط پنج تن از نمایندگان مجلس، جرات مخالفت و اعتراض به این طرح را نشان دادند، که یکی از آنها خواهرزاده شازده، دکتر محمدمصدق بود. او اعطای قدرت مطلقه به رضاخان را، مخالف اصول دموکراسی میدانست و آن را بازگشت به دوران استبداد و خودکامگی تلقی میکرد. اما مجلس علیرغم مخالفت او و معدودی دیگر، به طرح تغییر سلطنت، رای موافق داد و بدین ترتیب در سال 1304 شمسی، سلسلهی قاجار پس از 130 سال، منقرض شد و رضاخان که به تازگی نام خانوادگی پهلوی را برای خود انتخاب کرده بود، به تخت سلطنت نشست و تاج شاهی بر سر گذارد. در مراسم تاج گذاری، فرزند شش ساله اش محمدرضا نیز حضور داشت و در چهارگوشه تخت، چهار تن از رجال قاجار، از جمله نصرتالدوله برادر ناتنی من، ایستاده بودند.
📗 دخترى از ایران / ص 59
📝 ستاره فرمانفرماییان
⬅️#خاطرات #تاریخ
۹۵/۱۱/۱۶