راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۰ ق.ظ

🎵 صدها فرشته بوسه بر آن دست می‌زنند

🎵 شهر عشق

هر کس ز زلف یار یکی حلقه وا کند
ایزد هزار حاجت او را روا کند
صدها فرشته بوسه بر آن دست می زنند*
کز کار خلق یک گره بسته وا کند
اصلاح کار خلق نه در حد ما و توست
از دست ما چه کار برآید، خدا کند
کشتی شکست و ساحل امید ناپدید
کو یک دل شکسته که ما را دعا کند
ما میهمان خوان عنایات ایزدیم
مهمان خطاست این همه چون و چرا کند
یارب! مرا هزار زبان ده که هر زبان
روزی هزار مرتبه شکر تو را کند
آشفته کرد زلف خود و روزگار من
با زلف خود چه کرد که در حق ما کند
در شهر عشق، بوسه شفابخش دردهاست
کو دلبری که درد «ریاضی» دوا کند

#ریاضی_یزدی (1360-1290)ﻫ.ش
#سخنوران_نامى_ایران / جلد 3 ص1637
#اشعار 

🔻#پى‌نوشت : *بیت دوم از غزل محمدعلی ریاضى یزدى که جزو امثال سائره و زبانزد خاص و عام است، در بعضی از سایت‌ها به علت استفاده آقای دکتر مصطفی اعتمادزاده! در بیت انتهایی شعرش به اشتباه به ایشان منتسب شده است. ضمناً دیوان ریاضی یزدی به اهتمام مهدی آصفی و تصحیح حسین آهی توسط انتشارات جمهوری چاپ گردیده است. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۰
راویان
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۱۳ ب.ظ

✳️ عقل قوت گیرد از عقل دگر

✳️ من در عمر خود با مردان بزرگ آشنا بوده‌ام و در حد خویش با ایشان همکاری کرده‌ام؛ اما هرگز تا کنون طرحی ندیده‌ام که با نظریات کسانی از نظر فهم بسی پایین تر از شخصی که در آن کار پیشگام بوده است، بهبود نپذیرفته باشد.


Edmund Burke, Irish plitical theorist and Philosoph

#ادموند_برک / سیاستمدار و نظریه پرداز ایرلندی

#نقل_قول


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۳
راویان
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ق.ظ

✅ پوشاندن عیب


روزی نشسته بودم خادم دوان دوان آمد که جمعی از اعیان حضرت در فلان جای نشسته هنرهای تو را در لباس غیبت جلوه می‌دهند. گفتم غم مخور که بدین دستور عیب خود مستور می‌دارند. گفت چگونه؟ گفتم مگر نشنیدی که غلامی در برابر امیری تیزی داد، حالی نعل کفش بر زمین سود تا مشتبه شود. امیر از یکی پرسید که این چه می‌کند. گفت گوز پامال می‌کند.
سخت پامال می‌کند جاهل
عیب خود را به غیبت دیگران
عارفی کو که عیب مردم را
نیک باشد به چشم دل نگران
#قاآنى / متوفی 1270

📗 پریشان
📝 حکیم قاآنی شیرازی
تصحیح : اسماعیل اشرف
⬅️#طنز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۰
راویان
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ

💠 پرنده ها را آزاد کنید


به چه حق مرغان آزاد را در قفس زندانی می‌کنید؟

به چه حق این نغمه گران آسمان را

از بیشه ها و چشمه ها و سپیده دم و ابر و باد دور می‌برید 

و سرمایه‌ی زندگی را از این زندگان می‌دزدید؟


ای بشر!

راستی گمان داری خداوند

برای آن بدین موجودات ظریف بال و پر داده است

که تو پر و بال‌شان را بچینی؟

مگر بی این ستمگری خوشبخت نمی‌توانی زیست؟

آخر این بی‌گناهان چه کرده اند 

که باید عمر خویش را در زندان تو بگذرانند؟


از کجا معلوم که سرنوشت این زندانیان بی‌گناه

با سرنوشت ما درآمیخته نباشد؟

از کجا معلوم که آه پرنده‌ای

که دست ستم ما او را از آشیان جدا می‌کند

و ظالمانه در دام اسارت می‌افکند، 

به صورت فرمانروایان سفاک و ستمگر به سوی ما باز نگردد؟


آه !

که می‌داند که از رفتار ما در این جهان چه نتیجه حاصل می‌شود؟

و از این جنایاتی که ما با لب پر خنده انجام می‌دهیم 

در چهار راه اسرار چه برمی‌خیزد؟

وقتی که این سبکبالان آسمان لاجوردین را 

که برای پرواز در فضای لایتناهی آفریده شده اند

در پشت میله های قفس زندانی می‌کنید،

وقتی که شناگران زیبای دریای نیلگون آسمان را 

به بند ستم می‌افکنید،

هیچ فکر می‌کنید که ممکن است روزی 

نوک خونین آن‌ها از میله های قفس بگذرد و به شما برسد؟


راستی، هیچ فکر می‌کنید

که هرجا اسیری از دست جور و ستم می‌نالد، 

خداوند بدو می‌نگرد؟


برای خدا، 

کلید کشتزارهای پهناور را به دست این زندانیان اسیر باز دهید.

بلبلان را آزاد کنید!

پرستوها را آزاد کنید!

به فکر قفس‌هایی که برای زینت به دیوارها آویخته اید باشید،

زیرا ترازوی نامریی جهان، دو کفه دارد.

از همین سیم های باریک و زرین قفس هاست 

که باستیل های موحش ساخته می‌شود.


آزادی رهگذران بی‌آزار آسمان و چمن 

و رودخانه و دریا را احترام گذارید.

آزادی این بی‌گناهان را مگیرید 

تا سرنوشت دادگستر نیز آزادی شما را نگیرد.

اگر ما از جور ستمگران می‌نالیم، 

برای آن است که خود ستمگریم.


Victor Hugo, French Poet,Novelist and author
📘 ویکتور هوگو / مجموعه اشعار
📝 ترجمه : شجاع الدین شفا
⬅️ اشعار بدون مرز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۳
راویان
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۱ ق.ظ

✅ پول


مرد توی راهرو از کنار سلول‌های دیگر رد می‌شد و به طرف اتاق خودش می‌رفت. دسته ای پول را هم توی دستش گرفته بود و می‌شمرد. چند ماهی بود گرفتار زندان شده بود به خاطر بدهی‌ای که بالا آورده بود. دیگر داشت کم کم عادت می‌کرد به بیکاری زندان، سیگار کشیدن‌های پی درپی هم سلولی‌ها، دلتنگی‌های گاه وبیگاه برای دخترش، سوسوی شبانه چراغ خانه های مردم و خیلی چیزهای دیگری که تجربه‌اش را هیچ وقت نداشت.

به در سلول که رسید، هنوز شمارش پول‌ها تمام نشده بود. یکی از هم سلولی‌هایش نشسته بود روی تختش و دود سیگار را حلقه‌ای می‌فرستاد هوا. 

-به به پولدار شدید سهراب خان!

مرد سرش را بالا گرفت و لبخند زد.

-دخترم آمده بود ملاقات. داده دستم خالی نباشه. و دوباره اسکناس‌ها را ورق زد و شمرد. هم سلولی توی تختش تکان خورد.

- دخترت چی کاره‌اس؟

شماره اسکناس‌ها از دست مرد در رفت. سرش را گرفت بالا و هم سلولی را نگاه کرد.

- هیچ نپرسیدی از دخترت که این پول‌ها را از کجا میاره؟

مرد یک قدم عقب رفت تکیه داد به میله های سلول. پول‌ها از دستش رها شدند و پَرپَرزدند روی زمین. خودش هم آرام سُرید و نشست وسط پول‌های پخش شده روی زمین.


📝 یوسف مهدوی

⬅️#داستانک


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۱
راویان
يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ب.ظ

✅ فیض و فیاض


ملا محسن فیض کاشانی و ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجی هردو شاگرد و داماد صدرالمتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا فیلسوف و حکیم نامدار بوده اند. که اثر گرانقدر وی، اسفاراربعه، در حکمت وفلسفه بی نیاز از هر گونه توصیف میباشد.

مرحوم سید محمدباقر خوانساری در روضات الجنات ضمن شرح حال فیاض مینویسد: لقب فیض و فیاض را صدرالدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد که تخلص شعری هر دو نیز بوده است.

سپس از دانشمند نامور میرزا عبدالله اصفهانی مولف ریاض العلما نقل میکند که: نوشته اند وقتى ملاعبدالرزاق از جانب پدرزن به لقب فیاض مفتخر شد، دختر ارشد او که همسر ملامحسن فیض بود از پدر گلایه کرد که فیاض صیغه مبالغه است و پیداست که شوهر خواهر را بر همسر من ترجیح نهاده ای. ملاصدرا جواب داد چنین نیست که پنداشته ای، زیرا که شوهر تو عین فیض و او فیاض است.

فیض که در کاشان اقامت داشته ضمن نامه ای که برای عبدالرزاق لاهیجی که در قم مقیم بوده است این اشعار را نوشت و ارسال داشت و فیاض نیز پاسخ باجناق خود را با شعر جواب گفته است.


قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم  

تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم

ز شکوه بانگ بر آمد مرا نویس، دلم گفت 

به هیچ نامه نگنجی تو را کجا بنویسم

دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر  

کدام را ننویسم، کدام را بنویسم

اگر سر گله و شکوه وا کنم ز تو هیهات

دگر چه ها به لب آرم، دگر چه ها بنویسم

مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید 

گهی که نامه به سوی تو بی وفا بنویسم

نه بحر ماند و نه بر، نه خشک ماند و نه تر  

اگر شکایت دل را به مدعا بنویسم

چو بر ذکای تو هست اعتماد هیچ نگویم 

ز مدعا نزنم دم، همین دعا بنویسم

نمی شود که شکایت ز دست تو نکند فیض 

شکایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم

#فیض_کاشانى / متوفی 1091

 

دلم خوش است اگر شکوه گر دعا بنویسی 

که هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی

چو شکوه تو، به است از دعای هر که بجز توست

چه حاجت است که زحمت کشی دعا بنویسی

هزار ساله وفای مرا بس است که گاهی

کنی وفا و مرا نام بی وفا بنویسی

تو راست خامه‌ی جادو زبان عجب نباشد

اگر شکایت بی‌جای من بجا بنویسی

تو گر شمایل خوبی رقم کنی بتوانی 

که هم کرشمه نگاری و هم ادا بنویسی

کتاب درد دلم مشکل است و مشکل مشکل

اگر تو گوش کنی تا بر او چه ها بنویسی

از آن بمن ننویسی تو نکته ای که مبادا  

خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی

مروتی که تو داری عجب ز خویش نداری

که خون بریزی و آنگاه خون‌بها بنویسی!

امید هست که تحریک لطف گوشه چشمی 

کند اشاره که از بهر من شفا بنویسی

تو را که شیوه اخلاصم از قدیم عیان است  

به غیر شکوه بی‌جا به من چرا بنویسی

قبول کرده ام ای دوست جرم ها که نکردم 

مگر تو هم خط بطلان ما مضی بنویسی

عجب ز طالع فیاض نا امید ندارم 

که در کتابت دشنام او دعا بنویسی

#فیاض_لاهیجی / متوفی 1072


#دیوان_فیاض_لاهیجی

تصحیح #امیربانوی_کریمی

#اشعار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۴
راویان
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۱۷ ب.ظ

✅ وبال ریاست!

❗️البته اینجا نه تنها برای ریاست سر و دست می‌شکنند!

بلکه به هزاران ..... متوسل می‌شوند!

🔹در خبر از پیامبر صلى‌الله علیه چنان است که هر که را روز قیامت حاضر کنند از کسانى که ایشان را بر خلق دستى و فرمانى بوده باشد دستهاى او بسته بود. اگر عادل بوده باشد عدلش دست او را گشاده کند و به بهشت رساند و اگر ظالم بود جورش همچنان بسته با غل‌ها او را بدوزخ افکند. و هم در خبر است که روز قیامت هر که او را بر کسى فرمانى بوده باشد در این جهان بر خلق یا بر مقیمان سراى و بر زیردستان خویش او را بدان سؤال کنند و شبانى که گوسفندان نگاه داشته باشد جواب آن از او بخواهند.

گویند عبدالله بن عمر بوقت بیرون رفتن پدرش از دنیا، پرسید که اى پدر ترا کى بینم؟ گفت: بدان جهان. گفت: زودتر مى‌خواهم. گفت شب اول یا شب دوم یا شب سوم مرا در خواب بینى. دوازده سال برآمد که او را بخواب ندید. پس از دوازده سال بخواب دید. گفت یا پدر نگفته بودى که پس سه شب تو را بینم؟ گفت مشغول بودم، که در سواد بغداد پلى بیران شده بود و گماشتگان تیمار آبادان کردن آن نداشته بودند. گوسفندان بر آن مى‌گذشتند، گوسفندى را بر آن پل دست بسوراخى فرو شد و بشکست. تا اکنون جواب آن مى‌دادم.

📗 سیاست نامه ( سیرالملوک )

📝 خواجه نظام الملک

⬅️#حکایات


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۷
راویان
پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۲ ب.ظ

✅ خطر ادبیات

🔺هر وقت نام و نوشته ای از صادق هدایت می‌بینم، ناخودآگاه علامت سؤالی در ذهنم پررنگ می‌شود. همیشه برایم سوال بوده که چرا نویسندگان که طبیعتاً جزو قشر فرهیخته هستند دست به خودکشی می‌زنند. وگرچه هیچگاه احساس خوشایندی نسبت به این طیف از نویسندگان و بطور عام تر کسانی که دست به خودکشی می‌زنند، نداشته ام و آن را نشانی از ضعف و ناشکیبایی آنان در صبر بر تحمل سختی‌ها و از همه مهمتر سستی ایمان میدانم ولی علت غایی آن برایم پنهان بود. بی تردید نظر سعید نفیسی که سالها با تنی چند از این جماعت شاعر و نویسنده خودکشان حشرو نشر و از نزدیک با خلق و خوی آنان و تا حدودی جزئیات زندگی‌شان آشنایی داشته، (شرح حال چهار تن را ذکر کرده) پاسخی است درخور تامل و اینک چندخطی از آن نوشتار.

✅ کسانی که با ادبیات خو می‌گیرند حساسیت مخصوصی پیدا می‌کنند، یا اگر بهتر بخواهید کسانی که حساسیت دارند دنبال ادب می‌روند. به همین جهت گاهی ادبیات خطری فراهم می‌کند. جنبه بدبینی در ادبیات همه جهان به مراتب بیش از جنبه خوش‌بینی آن است. این هم دلیل مسلمی دارد، همین حساسیت فوق العاده، شاعر و نویسنده را زود رنج، پر توقع و دشوارپسند می‌کند. تقریباً همیشه از اوضاع جهان ناراضی هستند و خواستار جهانِ موهومِ خیالی و مبهمی هستند که شاید هرگز در هیچ کشوری و در هیچ زمانی فراهم نشود.
آدمی زاده مخلوطی از محاسن و معایب است. شاعر و نویسنده، نمی‌دانم که چه می‌شود که محاسن را نمی‌بیند و معایب را درک می‌کنند، یا آنکه معایب را زودتر و بهتر می‌بینند و محاسن را فراموش می‌کنند، و گویا مصلحت خود را در آن می‌بینند که آن را نادیده بگیرند. من در میان شاعران و نویسندگان ایران بسیار از این مردمِ زود رنج پر توقع دیده‌ام. چند تن از ایشان که جوان تر بودند به اندازه‌ای در این خصلت زیاده روی کردند که سرانجام خود را کشتند.

من تا کنون هرگز نتوانسته ام به کسانی که خود را می‌کشند حق بدهم و ایشان را تبرئه کنم. اگر از این جهان بروند و دیگر آنچه را دل آزار است نبینند مگر یقین دارند در آن جهانی که هنوز هیچکس آن را ندیده و اگر دیده است به ما خبری نداده از این آزردگی ها معاف خواهند بود؟ سعدی بسیار خوب این نکته را بیان کرده است:
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
وآن را که خبر شد خبری باز نیامد
گویا اگر زنده بمانند باز امیدی هست که روزهای بهتر و خوش تری را دریابند. من اصلاً نمی‌توانم تصور این را بکنم که کسی امیدی به فردا نداشته باشد. کسی چه میداند فردا چه می‌شود؟ به قول ویکتورهوگو: «فردا در دست هیچکس نیست».
هر وقت یاد از این نویسندگان و شاعران جوان می‌کنم که خود را کشتند و از این زندگی که به جز آن چیزی و سهمی به آدمیزادگان نداده اند چشم پوشیده اند حالت رقت ترحم آمیزی به من دست می‌دهد. نمی‌دانم ایشان را بزرگ بدانم یا کوچک؟ ...این زندگی را ما به دست خود فراهم نکرده ایم و به ما داده اند، پس گویا حق نداشته باشیم چیزی را که به ما داده اند به دست خود و به میل خود از دست بدهیم. آن روزی که آن را از دست ما گرفتند چاره ای جز تسلیم و رضا نداریم. نیرویی هست که می‌آورد و همان نیرو هم می‌برد. چون در آوردن آن ما را اختیاری نیست در بردن هم نباید خود را مختار بدانیم. این ایراد اساسی است که به آن دوستانِ دوران جوانی که خود را کشته اند دارم، ولی این مانع نیست که ایشان را بزرگ ندانم و یادی با دریغ و درد و حسرت از ایشان نکنم.

📗 خاطرات ادبی، سیاسی، اجتماعى / ص 332
📝 سعید نفیسى
⬅️ #ادبیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۲
راویان
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۱۶ ب.ظ

✅ بى ترمز!


خیال به گونه ایست که اگر در را ببندید، از پنجره می‌آید. اگر پنجره، بسته باشد، از دیوار می‌آید، از فوق می‌آید، از ذیل می‌آید، از یمین و از یسار . قلمرو خیال، یک گستره ی غیرمتناهی است که اندیشه‌ی آدمی را نشان می‌دهد. انسان می‌تواند با خیال، پروازهای زیادی داشته باشد. شاید اگر خیال نبود، انسان، متوقف می‌شد. شاید اگر خیال نبود، عقل، چندان پیشرفت نمی‌کرد. نمی‌خواهم بگویم عقل، خیال است. عقل، خیال نیست ولی گاه می‌تواند بر مرکب خیال، سوار شود و تا حدی پیش برود و متوقف شود. عقل، ترمز دارد ولی خیال، ترمز ندارد و بسیار تندروست . 


📗 سرشت و سرنوشت / ص 130

📝 غلامحسین ابراهیمى دینانى

⬅️#حکمت


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۶
راویان