راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب با موضوع «عرفان» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۵ ب.ظ

✅ خط سوم


خط سوم نوعی طرز تفکر در عرفان ایرانی است که راه‌های نارفته و عوالم کشف نشده را پیشنهاد می‌کند. خط سوم، برگرفته از سخنی معروف از #شمس_تبریزى است. 

"...گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز...گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا. می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟ می‌گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی‌کند. چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر .... یکی را هم او خواندی هم غیر او .... یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من...."

📗 خط سوم / ص 670
📝 ناصرالدین صاحب‌الزمانى
⬅️#عرفان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۰۵
راویان
سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۳ ب.ظ

✅ کتاب من


شبى بعد از عبادت و اوراد به خداوند سبحانه و تعالى شیخ #ابوالحسن_خرقانى مناجات کرد و گفت: خداوندا، فردای قیامت به وقت آنکه نامه اعمال هر یکی به دست دهند و کردار هر یکی بر ایشان نمایند. چون نوبت به من آید و فرصت یابم، من دانم که چه جواب معقول گویم!

پس در حال، به سرّش ندا آمد که یا ابالحسن، آنچه روز حشر خواهی گفتن، در این وقت بگو. گفت: خداوندا، چون مرا در رحم مادر بیافریدی در ظلمات عجزم بخوابانیدی، و چون در وجود آوردی معده گرسنه را با من همراه کردی تا چون در وجود آمدم از گرسنگی می‌گریستم، و چون مرا در گهواره نهادندی پنداشتم که فرج آمد، پس دست و پایم ببستند و خسته کردند، و چون عاقل و سخنگوی شدم گفتم بعدالیوم آسوده مانم، به معلمم دادند، به چوب ادب دمار از روزگارم برآوردند و از وی ترسان می‌بودم، و چون ازان درگذشتم شهوت بر من مسلط کردی تا از تیزی شهوت به چیزی دیگر نمی‌پرداختم، و چون از بیم زنا و عقوبت فساد زنی را در نکاح آوردم فرزندانم در وجود آوردی و شفقت ایشان در درونم گماشته، و در غم خورش و لباس ایشان عمرم ضایع کردی، و چون ازان درگذشتم پیری و ضعف بر من گماشته و درد اعضا بر من نهادی، و چون ازان درگذشتم گفتم مگر چون وفات من برسد بیاسایم به دست ملک الموت مرا گرفتار کردی تا به تیغ بی‌دریغ به صد سختی جان من قبض کرد، و چون ازان درگذشتم در لحدِ تاریکم نهادی و در آن تاریکی و عاجزی دو شخص مکرّم فرستادی که «خدای تو کیست و ملت تو چیست؟» و چون از آن جواب برستم از گورم برانگیختی، و در این وقت که حشر کردی در گرمای قیامت و جای حسرت و ندامت نامه‌ام به دست دادی که اقرأ کتابک!
خداوندا، کتاب من اینست که گفتم، این همه مانع من بود از اطاعت، و از برای چندین تعب و رنج شرطِ خدمت تو که خداوندی به جای نیاوردم، تو را از آمرزیدن و گناه عفو کردن مانع کیست؟ ندا آمد که ای ابوالحسن، تو را بیامرزیدم به فضل و کرم خود.

📗 احوال و اقوال خرقانى
📝 مجتبى مینوى
⬅️ عرفان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۳
راویان
پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ب.ظ

💠 سرّ عشق


یکی گفت آب روانست
دیگری گفت آتش سوزانست
یکی گفت ضیفست
دیگری گفت سیفست
یکی گفت شرابست
دیگری گفت سرابست
یکی گفت ریاض دولتست
دیگری گفت ریاضت محنتست
یکی گفت نوریست ربانی
دیگری گفت ناریست شیطانی
یکی گفت بادیه‌ی بی پایانست
دیگری گفت کعبهٔ دل و جانست
یکی گفت نامه‌ی امانست
دیگری گفت فرمان حرمانست
یکی گفت جامیست که مستی او بی سرانجام است
دیگری گفت مرغی‌است که مرغ دل مرغ دلان را دانه و دام است
آخر عشق از این‌ها همه کدام است؟

عشق سلّابی اوزار سلامتست
قلابی بازار ملامتست
با شیر شرزه در وقایه‌ی سایه او تنون بودنست
به مار گرزه در انعکاس کاس صهباء مسموم حریف بودنست
بر رهگذر تیرپرّان خوش خرامی کردنست
با تیغ برّان هم نیامی کردنست
بدنامی را بجان غلامی کردنست
اینست و ازین بتر «من لم یصدّق فلیجرب»
عشقت دهدا خدای تا بشناسی
سوز دل عاشقان سرگردان را
مستی‌ایست بی می، پستی‌ایست بی پی

اندر ره عشق چون و کی پیدا نیست
مستان شده‌ایم هیچ می پیدا نیست
مردان رهش به همت و دیده روند
زان در ره عشق هیچ پی پیدا نیست

در عشق ز بنده بنده تر باید بود
مولای سگان در بدر باید بود!

📗 رساله عشق
📝 سیف‌الدین باخرزی / تصحیح: ایرج افشار
📚 عرفان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۱۳
راویان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۱۷ ب.ظ

✅ گریستن از نـاز


نوح را نام «یشکر» بود لکن از بس که بگریست و در طلب رضای حق نوحه کرد و زاری، وحی آمد از حق جل جلاله که: «یا نوح کم تنوح» ای نوح تا کی نوحه کنی و چند گریی؟ نوح گفت: خداوندا، کریما، لطیفا، بآن می‌گریم تا تو گویی چند گریی، و این خسته روانم را مرهم نهی، خداوندا اگر تا امروز از حسرت و نیاز گریستم اکنون تا جان دارم از شادی و ناز گریم.
پیر طریقت گفت: الهی در سر گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن یتیم از حسرت است و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه‌ایست دراز، ای جوانمرد این ناز در چنین حال کسی را رسد که ناز پدران و مادران ندیده باشد و نه در حجر شفقت دوستان آرام داشته بود، بلکه در بوته بلا تنش گداخته باشد و زیر آسیای محنت فرسوده، نبینی که با سید اولین و آخرین و خاتم‌النبیین، اول چه کردند. پدر و مادر را از پیش وی برداشتند تا ناز مادران نبیند و در حجر شفقت پدران ننشیند، چون به غار حرا آمد گفتند ای محمد خلوتگاهی نیکو ساختی لکن عقبه‌ای در پیش است، بدر خانه بوجهل می‌باید شد و در زیر شکنبه شتر می‌بباید نازید، و دندان عزیز خویش فدای سنگ سنگدلان می‌باید کرد و رخساره را بخون دل خلق می‌باید زد که بر درگاه ما چنان نازک و نازنین نتوان بود.
خون صدیقان بپالودند و زان ره ساختند
جز بجان رفتن درین ره یک قدم را بار نیست

📗 کشف‌الاسرار و عدة‌الابرار / مشهور به تفسیر خواجه عبدالله انصارى
📝 ابوالفضل رشیدالدین میبدی
📚 #روایات #عرفان

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۱۷
راویان
چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۸ ب.ظ

✅ مباهات عاشق


دلباخته‌اى را دیدم که هرگاه دلبر او وى را آزرده خاطر مى‌ساخت بر آن آزرده خاطرى مباهات مى‌کرد و مى‌خندید و شادمانه و با کمال فرحناکى فریاد مى‌زد چقدر دلبرده‌ى ما در حق ما کوتاهى مى‌کند یعنى شایسته بوده بیش از این دست به آزار ما دراز کند.

دیوانه ایم و نوبر سنگى نکرده ایم
طفلان این زمانه مگر سنگشان کم است
#صائب_تبریزى

📘 فوائح‌الجمال و فواتح‌الجلال
📝 شیخ نجم‌الدین کبرى
🗂 عرفان

راویان را مى‌توانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۸
راویان