پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ
✅ تعمیر کعبه
گویند: پیش از آنکه به محمد (ص) وحى آمد، دیوارهاى خانه کعبه از بالاى مردى کمتر بود، و سقف نداشت. و عرب مىخواستند که آن را عمارت کنند، فاما مىترسیدند، که مقدمه آن عمارت هرآینه ویران کردن دیوارها خواست بود. و در اثناى آن احوال کشتىاى از آن بازرگانى بار به جده آورد و کشتى بشکست و تخته هاى آن را صاحب کشتى به مکیان داد. ایشان چون آن تختهها بیافتند، استاد نجارى بود مصرى، که او در آن صنعت مهارتى کامل داشت. چون تخته بحاصل شد، اکابر قریش و اشراف عرب گفتند که: چون اسباب مهیاست، صواب آن باشد که این خانه را عمارت کنیم.
پس روى بدان مهم آوردند و عمارت آن را بر خود قسمت کردند. همه از ویران کردن آن مىترسیدند و اندیشه مىکردند که نباید که بلایى نازل شود. پس ولیدبن مغیره پیش آمد و گفت: من ابتدا مىکنم به ویران کردن آن دیوار، اگر واقعهاى رسید، شما تعرض مرسانید و اگر من سلامت مانم، هرکس را در آن موضع خود به کار مشغول باید شد. پس مبتین (تبر آهنى، کلنگ) بر گرفت و گفت: خداوندا، مى دانى که این خرابى به جهت آبادانى است، وما از ویران کردن این جز خیر و صلاح نمىخواهیم.
پس کرانه هر رکن را ویران کرد، و مردمان آن شب انتظار مىکردند که بلایى به وى رسد، و چون او را ضررى نرسید، روز دیگر پگاه برخاست و در کار خود مشغول شد چندانکه دیوارهاى کعبه را خراب کردند و به اساس آن رسیدند. و اساس آن سنگهایى بود ستبر، بر مثال دندانها به هم پیوسته، گویند: یکى از قریش مبتین در میان دو سنگ زد و قوت کرد تا آن را قلع کند، جملهٔ مکه در لرزید. پس همان اساس را بگذاشتند و بر آنجا بنا آغاز کردند، چندانکه بنا به رکن یمانى رسانیدند و خواستند که حجرالاسود را در رکن یمانى نهند، میان قریش و سادات ایشان اختلافات افتاد، و هر کس خواست تا آن شرف، ایشان را باشد و سنگ او به جایگاه نهد و دست از کار بکشیدند و به شمشیر کردند و عزیمت مقاتلت و کارزار، مصمم کردند، و پنج روز در آن بودند.
پس، بعد از پنج روز در مسجد آمدند و با یکدیگر مشاورت پیوستند و امیّة بن مغیره آن روز پیرترین ایشان بود، گفت: اى جماعت قریش، اگر انصاف دهید، من این خصومت میان شما به قطع رسانم. گفتند: بفرماى! گفت: صلاح آن است که حکم کنید آن کس را که از در مسجد درآید، هر حکم که وى کند بدان رضا دهید. همه بدین متفق شدند. اول کسى که از در مسجد درآمد مصطفى (ص) بود. همه گفتند: محمد مردى امین است و راست کار و راست گفتار، همه به حکم وى راضى شدیم.
پس مهتر عالم بفرمود که گلیمى بیاوردند و بدست مبارک خود آن سنگ برداشت و در میان گلیم نهاد و چهار کس از اعیان قریش که با یکدیگر منازعت مىکردند بیامدند و چهار گوشهٔ گلیم بگرفتند و هر کس یک طرف آن را در هوا کردند و به جایگاه بنهادند و جامه از زیر آن بکشیدند و منازعت منقطع شد و حکم متابعت وى ایشان را لازم شد، و آن سعادت تا امروز هنوز باقى است.
📗 جوامع الحکایات
📝 سدیدالدین محمدعوفى
🗂 حکایات
راویان را مىتوانید با مطالب متنوع تر در تلگرام دنبال کنید.
۹۵/۰۴/۲۴