جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۱۹ ب.ظ
🎵 بی یـار نـبایـد شد
مطرب ره مستی زد هشیار نباید شد
افسانه چو خوش باشد بیدار نباید شد
چون کوه تراشیدم، بر فرق زنم تیشه
در کارگه صورت بیکار نباید شد
گر حق نتوانی شد یکباره مشو باطل
چون سبحه نگردیدی زنار نباید شد
بیکار خمش باشد از یاوه سرا بهتر
کردار چو نتوانی گفتار نباید شد
از عجز و تن آسانی از دوش کسی باری
برداشت چو نتوانی خود بار نباید شد
سرمستی دولت را سخت است خمار آخر
زین ساغر مردافکن سرشار نباید شد
از میکده تا کعبه از کعبه به میخانه
آسان نتوان رفتن دشوار نباید شد
موزون نهای و داری دعوای سخن سنجی
ناسفته عیاری تو معیار نباید شد
آسایش منزل را دنباله روی دارد
چون راه نمیدانی سالار نباید شد
ترسم به اجل میرد بی غمزهی او زاهد
قربانگه عشقست این مردار نباید شد
گل میشنود خندان نالیدن بلبل را
از زاری ما جانان بیزار نباید شد
میگویم و میگریم، میگریم و میگویم
بی یار نباید شد بی یار نباید شد
از هجر چو میترسی عاشق نشدن خوشتر
از مرگ هراسانی بیمار نباید شد
از دست ,حزین, ندهی مصراع سنایی را
«از یار به هر زخمی افکار نباید شد»
🎵 حزین لاهیجى / متوفى 1181
📗 دیوان حزین لاهیجى
تصحیح : ذبیحالله صاحبکار
۹۵/۱۲/۱۳