پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ
✅ قاعـده خرد
ملک هند به خلیفه بغداد تحفه ها فرستاد و همراه طبیبی فیلسوف به مهارت در طب و حکمت موصوف، پیش خلیفه بپای خواست و گفت که سه چیز آوردهام که جز ملوک را نباید و غیر سلاطین را نشاید. فرمود که آن کدامست؟ گفت: اول خضابی که موی سفید را سیاه گرداند به وجهی که هرگز متغیر نشود و سفید نگردد. دوم معجونی که هرچند طعام خورده شود، معده گران نگردد و مزاج از اعتدال نیفتد. سوم ترکیبی که پشت را قوی گرداند و رغبت مباشرت آرد و از تکرار آن نه ضعف بصر خیزد و نه نقصان قوت. خلیفه لحظهای تأمل کرد و گفت: من تو را ازین داناتر گمان داشتم و زیرک تر میپنداشتم.
اما آن خضاب که گفتی سرمایهٔ غرور و پیرایهٔ کذب و زور است و سیاهی موی ظلمت و سفیدی آن نور. زهی نادان کسی که در آن کوشد که نور را به ظلمت بپوشد.
ابلهی کو میکند موی سپید خود سیاه
از پی پیری، جوانی را همی دارد امید
پیش دانایان که در بند شکار دولتند
کی بود زاغ سیه را رونق باز سفید
و اما آن معجونی که ذکر کردی، من از آن قبیل نیستم که طعام بسیار خورم و به آن لذت گیرم، چه از آن ناخوشتر که هرلحظه به جایی باید رفت که در او نادیدنی را باید دید و ناشنیدنی را باید شنید و نابوییدنی را باید بویید! حکما گفتهاند: گرسنگی بیماریست در مزاج و شراب و طعام آن را مادهٔ علاج. نادان کسی که خود را به اختیار بیمار سازد تا به اضطرار تیمار کند.
میکند کسب اشتها خواجه
تا به آن رخنه در مزاج کند
وانگه آن رخنه را ز پخته و خام
هرچه یابد به آن علاج کند
و اما آن ترکیب که فرمودی، مباشرت با زنان شعبه ایست از جنون و از قاعده خرد بیرون. دور است که خلیفهٔ روی زمین پیش دخترکی به دو زانو درآید و تملق و چاپلوسی نماید.
ای زده لاف خرد چند به شهوت گیری
گیسوی شاهد و زنجیر جنون جنبانی
چه جنون باشد ازین بیش که پیش زنکی
بنشینی به سر زانو و کون جنبانی!
📗 بهارستان جامى / روضه دوم
📝 عبدالرحمن جامى
📚 حکمت
۹۵/۰۸/۱۳