راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان

امانت در نقل ، صداقت در قول

راویان ، وبلاگ متفاوت ، مجالى براى اندیشیدن
مجموعه اى از ؛
روایات ، حکایات ، خاطرات ، داستان ، شعر ، هنر ، طنز ، و .....
فرهنگ ، هنر ، سیاست ،

راویان : " امانت در نقل و صداقت در قول "
محدثى مستند...
گر ترا این حدیث روشن نیست
عهده بر رواى است بر من نیست
" نظامى "

💢 راویان هیچ متن و نوشته‌اى را بدون ذکر سند و منبع اثر منتشر نمی‌کند.
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ب.ظ

✅ فیض و فیاض


ملا محسن فیض کاشانی و ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجی هردو شاگرد و داماد صدرالمتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا فیلسوف و حکیم نامدار بوده اند. که اثر گرانقدر وی، اسفاراربعه، در حکمت وفلسفه بی نیاز از هر گونه توصیف میباشد.

مرحوم سید محمدباقر خوانساری در روضات الجنات ضمن شرح حال فیاض مینویسد: لقب فیض و فیاض را صدرالدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد که تخلص شعری هر دو نیز بوده است.

سپس از دانشمند نامور میرزا عبدالله اصفهانی مولف ریاض العلما نقل میکند که: نوشته اند وقتى ملاعبدالرزاق از جانب پدرزن به لقب فیاض مفتخر شد، دختر ارشد او که همسر ملامحسن فیض بود از پدر گلایه کرد که فیاض صیغه مبالغه است و پیداست که شوهر خواهر را بر همسر من ترجیح نهاده ای. ملاصدرا جواب داد چنین نیست که پنداشته ای، زیرا که شوهر تو عین فیض و او فیاض است.

فیض که در کاشان اقامت داشته ضمن نامه ای که برای عبدالرزاق لاهیجی که در قم مقیم بوده است این اشعار را نوشت و ارسال داشت و فیاض نیز پاسخ باجناق خود را با شعر جواب گفته است.


قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم  

تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم

ز شکوه بانگ بر آمد مرا نویس، دلم گفت 

به هیچ نامه نگنجی تو را کجا بنویسم

دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر  

کدام را ننویسم، کدام را بنویسم

اگر سر گله و شکوه وا کنم ز تو هیهات

دگر چه ها به لب آرم، دگر چه ها بنویسم

مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید 

گهی که نامه به سوی تو بی وفا بنویسم

نه بحر ماند و نه بر، نه خشک ماند و نه تر  

اگر شکایت دل را به مدعا بنویسم

چو بر ذکای تو هست اعتماد هیچ نگویم 

ز مدعا نزنم دم، همین دعا بنویسم

نمی شود که شکایت ز دست تو نکند فیض 

شکایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم

#فیض_کاشانى / متوفی 1091

 

دلم خوش است اگر شکوه گر دعا بنویسی 

که هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی

چو شکوه تو، به است از دعای هر که بجز توست

چه حاجت است که زحمت کشی دعا بنویسی

هزار ساله وفای مرا بس است که گاهی

کنی وفا و مرا نام بی وفا بنویسی

تو راست خامه‌ی جادو زبان عجب نباشد

اگر شکایت بی‌جای من بجا بنویسی

تو گر شمایل خوبی رقم کنی بتوانی 

که هم کرشمه نگاری و هم ادا بنویسی

کتاب درد دلم مشکل است و مشکل مشکل

اگر تو گوش کنی تا بر او چه ها بنویسی

از آن بمن ننویسی تو نکته ای که مبادا  

خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی

مروتی که تو داری عجب ز خویش نداری

که خون بریزی و آنگاه خون‌بها بنویسی!

امید هست که تحریک لطف گوشه چشمی 

کند اشاره که از بهر من شفا بنویسی

تو را که شیوه اخلاصم از قدیم عیان است  

به غیر شکوه بی‌جا به من چرا بنویسی

قبول کرده ام ای دوست جرم ها که نکردم 

مگر تو هم خط بطلان ما مضی بنویسی

عجب ز طالع فیاض نا امید ندارم 

که در کتابت دشنام او دعا بنویسی

#فیاض_لاهیجی / متوفی 1072


#دیوان_فیاض_لاهیجی

تصحیح #امیربانوی_کریمی

#اشعار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۴۴
راویان
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۱۷ ب.ظ

✅ وبال ریاست!

❗️البته اینجا نه تنها برای ریاست سر و دست می‌شکنند!

بلکه به هزاران ..... متوسل می‌شوند!

🔹در خبر از پیامبر صلى‌الله علیه چنان است که هر که را روز قیامت حاضر کنند از کسانى که ایشان را بر خلق دستى و فرمانى بوده باشد دستهاى او بسته بود. اگر عادل بوده باشد عدلش دست او را گشاده کند و به بهشت رساند و اگر ظالم بود جورش همچنان بسته با غل‌ها او را بدوزخ افکند. و هم در خبر است که روز قیامت هر که او را بر کسى فرمانى بوده باشد در این جهان بر خلق یا بر مقیمان سراى و بر زیردستان خویش او را بدان سؤال کنند و شبانى که گوسفندان نگاه داشته باشد جواب آن از او بخواهند.

گویند عبدالله بن عمر بوقت بیرون رفتن پدرش از دنیا، پرسید که اى پدر ترا کى بینم؟ گفت: بدان جهان. گفت: زودتر مى‌خواهم. گفت شب اول یا شب دوم یا شب سوم مرا در خواب بینى. دوازده سال برآمد که او را بخواب ندید. پس از دوازده سال بخواب دید. گفت یا پدر نگفته بودى که پس سه شب تو را بینم؟ گفت مشغول بودم، که در سواد بغداد پلى بیران شده بود و گماشتگان تیمار آبادان کردن آن نداشته بودند. گوسفندان بر آن مى‌گذشتند، گوسفندى را بر آن پل دست بسوراخى فرو شد و بشکست. تا اکنون جواب آن مى‌دادم.

📗 سیاست نامه ( سیرالملوک )

📝 خواجه نظام الملک

⬅️#حکایات


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۷
راویان
پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۲ ب.ظ

✅ خطر ادبیات

🔺هر وقت نام و نوشته ای از صادق هدایت می‌بینم، ناخودآگاه علامت سؤالی در ذهنم پررنگ می‌شود. همیشه برایم سوال بوده که چرا نویسندگان که طبیعتاً جزو قشر فرهیخته هستند دست به خودکشی می‌زنند. وگرچه هیچگاه احساس خوشایندی نسبت به این طیف از نویسندگان و بطور عام تر کسانی که دست به خودکشی می‌زنند، نداشته ام و آن را نشانی از ضعف و ناشکیبایی آنان در صبر بر تحمل سختی‌ها و از همه مهمتر سستی ایمان میدانم ولی علت غایی آن برایم پنهان بود. بی تردید نظر سعید نفیسی که سالها با تنی چند از این جماعت شاعر و نویسنده خودکشان حشرو نشر و از نزدیک با خلق و خوی آنان و تا حدودی جزئیات زندگی‌شان آشنایی داشته، (شرح حال چهار تن را ذکر کرده) پاسخی است درخور تامل و اینک چندخطی از آن نوشتار.

✅ کسانی که با ادبیات خو می‌گیرند حساسیت مخصوصی پیدا می‌کنند، یا اگر بهتر بخواهید کسانی که حساسیت دارند دنبال ادب می‌روند. به همین جهت گاهی ادبیات خطری فراهم می‌کند. جنبه بدبینی در ادبیات همه جهان به مراتب بیش از جنبه خوش‌بینی آن است. این هم دلیل مسلمی دارد، همین حساسیت فوق العاده، شاعر و نویسنده را زود رنج، پر توقع و دشوارپسند می‌کند. تقریباً همیشه از اوضاع جهان ناراضی هستند و خواستار جهانِ موهومِ خیالی و مبهمی هستند که شاید هرگز در هیچ کشوری و در هیچ زمانی فراهم نشود.
آدمی زاده مخلوطی از محاسن و معایب است. شاعر و نویسنده، نمی‌دانم که چه می‌شود که محاسن را نمی‌بیند و معایب را درک می‌کنند، یا آنکه معایب را زودتر و بهتر می‌بینند و محاسن را فراموش می‌کنند، و گویا مصلحت خود را در آن می‌بینند که آن را نادیده بگیرند. من در میان شاعران و نویسندگان ایران بسیار از این مردمِ زود رنج پر توقع دیده‌ام. چند تن از ایشان که جوان تر بودند به اندازه‌ای در این خصلت زیاده روی کردند که سرانجام خود را کشتند.

من تا کنون هرگز نتوانسته ام به کسانی که خود را می‌کشند حق بدهم و ایشان را تبرئه کنم. اگر از این جهان بروند و دیگر آنچه را دل آزار است نبینند مگر یقین دارند در آن جهانی که هنوز هیچکس آن را ندیده و اگر دیده است به ما خبری نداده از این آزردگی ها معاف خواهند بود؟ سعدی بسیار خوب این نکته را بیان کرده است:
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
وآن را که خبر شد خبری باز نیامد
گویا اگر زنده بمانند باز امیدی هست که روزهای بهتر و خوش تری را دریابند. من اصلاً نمی‌توانم تصور این را بکنم که کسی امیدی به فردا نداشته باشد. کسی چه میداند فردا چه می‌شود؟ به قول ویکتورهوگو: «فردا در دست هیچکس نیست».
هر وقت یاد از این نویسندگان و شاعران جوان می‌کنم که خود را کشتند و از این زندگی که به جز آن چیزی و سهمی به آدمیزادگان نداده اند چشم پوشیده اند حالت رقت ترحم آمیزی به من دست می‌دهد. نمی‌دانم ایشان را بزرگ بدانم یا کوچک؟ ...این زندگی را ما به دست خود فراهم نکرده ایم و به ما داده اند، پس گویا حق نداشته باشیم چیزی را که به ما داده اند به دست خود و به میل خود از دست بدهیم. آن روزی که آن را از دست ما گرفتند چاره ای جز تسلیم و رضا نداریم. نیرویی هست که می‌آورد و همان نیرو هم می‌برد. چون در آوردن آن ما را اختیاری نیست در بردن هم نباید خود را مختار بدانیم. این ایراد اساسی است که به آن دوستانِ دوران جوانی که خود را کشته اند دارم، ولی این مانع نیست که ایشان را بزرگ ندانم و یادی با دریغ و درد و حسرت از ایشان نکنم.

📗 خاطرات ادبی، سیاسی، اجتماعى / ص 332
📝 سعید نفیسى
⬅️ #ادبیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۲
راویان
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۱۶ ب.ظ

✅ بى ترمز!


خیال به گونه ایست که اگر در را ببندید، از پنجره می‌آید. اگر پنجره، بسته باشد، از دیوار می‌آید، از فوق می‌آید، از ذیل می‌آید، از یمین و از یسار . قلمرو خیال، یک گستره ی غیرمتناهی است که اندیشه‌ی آدمی را نشان می‌دهد. انسان می‌تواند با خیال، پروازهای زیادی داشته باشد. شاید اگر خیال نبود، انسان، متوقف می‌شد. شاید اگر خیال نبود، عقل، چندان پیشرفت نمی‌کرد. نمی‌خواهم بگویم عقل، خیال است. عقل، خیال نیست ولی گاه می‌تواند بر مرکب خیال، سوار شود و تا حدی پیش برود و متوقف شود. عقل، ترمز دارد ولی خیال، ترمز ندارد و بسیار تندروست . 


📗 سرشت و سرنوشت / ص 130

📝 غلامحسین ابراهیمى دینانى

⬅️#حکمت


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۶
راویان
يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۴۱ ب.ظ

✅ آیا کبک ها سر زیر برف می‌کنند؟


بسیاری از ایرانیان بر این باورند که کبک ها برای آن که کسی آن ها را نبیند سرشان را زیر برف فرو می‌کنند و به همین علت هم ضرب المثل " مثل کبک سرش را زیر برف فرو می‌کند " را برای کسانی به کار می‌برند که چون ایرادات خود را نمی‌بینند، فکر می‌کنند دیگران هم  ایرادی در آنان نمی‌بینند؟

 

 در میان مردم ما این گونه شهرت یافته است که در فصل زمستان و هنگامی که زمین پوشیده از برف است، کبک ها به محض آن که در محاصره ی شکارچیان قرار می‌گیرند، فوراً سر خود را در برف فرو می‌کنند تا شکارچیان را نبینند و گمان می‌کنند چون خودشان شکارچیان را نمی‌بینند، پس شکارچیان هم آن ها را نمی‌بینند. زکریای قزوینی در کتاب عجایب المخلوقات، برگ ۴۴١ می‌نویسد « چون صیادان قصد او کنند سر را در زیر برف پنهان کند و چندان پندارد که صیاد او را ندیده و نبیند».

لیکن این گمان درباره ی کبک که به شکلی در ذهن عامه و حتا شاعران و نویسندگان ما وجود دارد و ضرب المثلی هم برای آن ساخته اند، به کلی نادرست و باطل است، زیرا کبک آن شعور را ندارد که دست به حیله و تزویر بزند و حقیقت مطلب چیز دیگری است :

در گذشته هنگامی که برف می‌بارید شکارچیان به مناطقی می‌رفتند که کبک زیاد داشت و از چهار سو آن ها را محاصره می‌کردند و در سکوت کامل و آرام به سمت آن ها حرکت می‌کردند و هنگامی که کاملاً به آن ها نزدیک می‌شدند آن ها را وحشت زده کرده و به هوا می‌پراندند تا در هوا بزنند.

از ویژگی های کبک این است که هنگام احساس خطر با وحشت از جای خود به هوا می‌پرد و چند متر آن طرف تر دوباره به زمین فرود می‌آید. پیداست که چون زمین پوشیده از برف است، این پرنده ی زیبا به علت سرعت فرود آمدن، گاهی سر و گردن و گاه حتا همه ی اعضای بدنش در برف فرو می‌رود، به گونه ای که تنها دم و دو پایش بیرون از برف باقی می‌ماند و بدین ترتیب قدرت خارج شدن از برف و پرواز دوباره از او گرفته می‌شود. در همان هنگام هم شکارچیان سر می‌رسیدند و آن ها را که سر در برف داشتند زنده زنده با دست می‌گرفتند. 

بدین ترتیب بوده است که بسیاری فکر کرده اند که کبک ها دست به حیله زده و به خیال خود، خود را پنهان ساخته اند. باید گفت که همین امروز نیز در بسیاری از روستاهای کوهستانی هنگامی که کبک ها در فصل سرما و برف در جستجوی غذا و دانه به طور گروهی حرکت می‌کنند روستاییان با پرتاب سنگ آن ها را وحشت زده کرده و می‌پرانند و کبک ها به همان ترتیبی که شرح داده شد پرواز می‌کنند و چند صد متر دورتر فرود آمده و گیر کرده در برف به دست روستاییان می‌افتند.


📗 ریشه تاریخی امثال و حکم / جلد 2 ص 954

📝 مهدی پرتوی آملی

⬅️#ضرب_المثل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۱
راویان
يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۴ ب.ظ

✅ شمشیر و قلم


در ایام ملوک ماضى و سلاطین غابر، میان دبیرى و امیرى در نشستن منازعت افتاد، امیر گفت من زیر دست تو ننشینم از آنکه پادشاه مرا بیش حاجت است که بشما، و ولایت به شمشیر ستانده‌اند نه به قلم.
دبیر گفت: ما را بشما فضیلت است به چهار چیز. صاحب خبر آن ماجرا را بسمع سلطان رسانید، سلطان ایشانرا پیش خواند و دبیر را گفت که اصحاب سیف را بر ارباب قلم ترجیح است بدانچه اصحاب قلم خدمتگاران اصحاب سیف باشند و تو ارباب قلم را ترجیح می‌نهى بر اصحاب سیف، پس فضائل تقریر کن.
دبیر گفت: پادشاه در دولت و سلطنت باقى باد، شمشیر براى دشمنان باشد نه براى دوستان، و قلم هم براى نفع دوستان بکار آید و هم براى دفع دشمنان، و دیگر اصحاب سیف بسیار بر خداوندان خود خروج کرده‌اند، و ملک دارى مر ایشان را بر طغیان و عصیان باعث . و از اهل قلم هرگز مثل این حرکت صادر نشده، پس معلوم شد که اهل قلم ارباب وفا اند و اصحاب شمشیر ازین عارى و باطلند. و دیگر آنست که اصحاب قلم خزانهٔ دخل ملوک باشند و اصحاب شمشیر محل خرج و تا جمع نشود خرج نتوان کردن، پس به همه حال محل دخل عزیزتر باشد از محل خرج . و چهارم آنکه ارباب شمشیر جنگ دانند اما راى صائب ندارند، قهر خصمان و دفع متعدیان بر رأى صواب بیش از آن توان کرد که به مجرد قوت و شوکت .
پادشاه این فصل بشنید و بپسندید و دبیر را تشریف فرمود و امیر را دلخوش کرد و باز گردانید.

📗 جوامع الحکایات
📝 سدیدالدین محمدعوفى
⬅️ حکایات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۴
راویان
شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ ب.ظ

✳️ خرید کردن


خرید کردن شکلی از لذت‌های زندگی‌ست. کسی هست که این را نداند؟ خیر. نه تنها فعل خرید کردن، بلکه فکر خرید هم لذت‌بخش است. وقتی از خرید حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ از تاج طلا یا محصول جدید کارخانه‌ی رنو؟ خیر. برای من خرید سوپرمارکتی هم جذاب است. دوست دارم غلت بزنم لای شیشه‌های زیتون و خیارشور و بسته‌های پودر. دوست دارم جعفری‌ها را بو بکشم و قیافه‌ی لوبیا چیتی‌ها و چشم بلبلی‌‌ها را تماشا کنم و بگویم کدام شادتر و سرحال‌تر است. دوست دارم اسم همه دستمال کاغذی‌ها را بخوانم و هر بار به کارخانه قبلی خیانت کنم و بسته‌ای جدید را به خانه ببرم. دوست دارم ادویه‌های صف بسته را حاضر غایب کنم تا فلفل قرمز و دارچین و پاپریکا حاضر بگویند و سماق و گلپر غایب باشند و برای نبودنشان آه بکشم. 
داستانم توی مغازه لباس فروشی هم همین است. دوست دارم ژاکت‌ها و شلوارها را مثل صفحه کتاب ورق بزنم و قضاوتشان کنم. دوست دارم همه لباس‌ها را ببینم و بگویم این چه خوب است و شبیه فلانی‌ست، یا این چه ضایع است و هاها شبیه فلانی‌ست. 
بله خرید یک بازی تمام عیار است و فروشنده‌ها در نقش نابودگران خوشی هستند. راستی چرا فروشنده‌ها اصرار دارند که بازی‌ دلچسب ما را به انجام وظیفه‌ای شکنجه‌مانند تبدیل کنند؟ 
تو با لبخندی بر لب و خیالاتی شیرین در سر، وارد فروشگاه می‌شوی و آنها همچون سونامی به سمتت می‌آیند و آن دو پرسش کذایی را به زبان می‌آورند: «دنبال چیز خاصی هستین؟ می‌تونم کمکتون کنم؟» جواب می‌دهی:«نه، فعلا دارم نگاه می‌کنم. اگه سوالی داشتم ازتون می‌پرسم.» و آنگاه سونامی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و تبدیل به سایه‌ات می‌شود. جوری می‌چسبد بهت و قدم به قدم تعقیبت می‌کند که نفس کم می‌آوری و فقط می‌خواهی از آن شکنجه‌گاه فرار کنی. گاهی می‌خواهم فریاد بزنم دست از سرم بردار، داری بازی‌ام را خراب می‌کنی. فریاد نمی‌زنم و بازی خراب می‌شود و بی هیچ خریدی، با دست‌های خالی و روحی ناراضی به خانه بر می‌گردم. 
فروشنده‌های عزیز، مشتری را به حال خودش بگذارید. نفسش را نگیرید. هم به نفع شماست و هم به نفع ما. ممنون.

📝 آنالی اکبری
⬅️ دل نوشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۴۷
راویان
سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ب.ظ

✅ تئورى معروف


یه تئوری خیلی معروف می‌گه هر وقت یه کسی کشف کنه که جهان دقیقاً برای چی به وجود اومده و به چه دردی می‌خوره، این جهان در همون لحظه ناپدید می‌شه و جای خودش رو می‌ده به یه جهان نویی که از جهان قبلی پیچیده‌تر و عجیب‌ و غریب‌تره.

یه تئوری دیگه می‌گه که این اتفاق قبلاً افتاده!

📗 رستوران آخر جهان
📝 داگلاس آدامز / ترجمه : آرش سرکوهى
⬅️#ادبیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۵
راویان
چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۳۷ ب.ظ

⛔️ این غزل از حافظ نیست !!

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن زلف پریشان نرود

از دماغ من سودا زده، عکس رخ تو

به جفای فلک و گردش دوران نرود

آن چنان مهر تو اندر دل و جان ره دارد

که گرم جان برود مهر تو از جان نرود

بار هجر تو به گریه نرود از دل من

زان که او کوه گران‌ست و به طوفان نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

گر رود از پی خوبان دل من معذور است

درد دارد چه کند کز پی درمان نرود

هر که خواهد که چو ناصر نشود سرگردان

دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود


#ناصر_بخارایی / متوفى بین 784 تا 790

📗 دیوان ناصر بخارایی / ص 283

📝 تصحیح : مهدی درخشان


🔻#پى‌نوشت : این غزل از «ناصر بخارایی» شاعر همدوره حافظ می‌باشد. و در جدیدترین تصحیح دیوان حافظ به اهتمام هوشنگ ابتهاج با نام حافظ به سعى سایه این غزل آورده نشده است.


✅ آشنایان حافظ

ناصر بخاری یا بخارایی یکی از آشنایان حافظ شیرازی، سخنور محبوب فارسی زبانان است. آیا #حافظ او را هرگز دیده بوده است؟ نمی‌دانیم، اینقدر می‌دانیم این دو غزل‌سرا با یکدیگر هم زمان بوده‌اند. ناصر بخاری در دوره سلطنت ایلخانیان، نمی‌دانیم چرا و به چه منظور از بخارا به راه افتاده، شاید چندی در خراسان به سر برده، سپس

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۷
راویان
دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۵۳ ب.ظ

✅ عشق سیال


اگر در رابطه‌ای سرمایه گذاری می‌کنید، مهم ترین سودی که انتظار دارید امنیت است: امنیت به معانی گوناگونش- کمک سریع در هنگام نیاز، یاری در هنگام اندوه و ناراحتی، همراهی در تنهایی، استخلاص در هنگام گرفتاری، تسلی در هنگام شکست و تحسین در هنگام پیروزی؛ همچنین، به معنی ارضای سریع یک نیاز. ولی مواظب باشید: وعدهٔ تعهد به رابطه، پس از ورود به آن، در بلند مدت پوچ و بی معنی است.
روابط هم سرمایه گذاری هایی مثل هر سرمایه گذاری دیگری هستند، ولی آیا تا به حال برایتان اتفاق افتاده که به سهام هایی که تازه از کارگزار سهام خریده‌اید سوگند وفاداری یاد کنید؟ آیا در چنین مواردی قسم خورده‌اید که در سختی و آسانی، در ثروت و فقر،« تا هنگامی که مرگ ما را از هم جدا سازد» همیشه به یگدیگر وفادار بمانید؟ آیا هرگز زیرچشمی به جایی نگاه نکرده‌اید که غنائم بیش‌تری به شما چشمک زده‌است؟ 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۵۳
راویان